قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - ایضا در مدح همو گوید
بنوش باده که فصل بهار میآید
نوید خرمی از روزگار میآید
ز ابر قطرهٔ آب حیات میبارد
ز باد نفخهٔ مشک تتار میآید
برای رونق بزم معاشران لاله
گرفته جام می خوشگوار میآید
میان باغ به صد لب شکوفه میخندد
که سبزه میدمد و گل به بار میآید
دماغ شیفتگان را به جوش میرد
خروش مرغ که از مرغزار میآید
هزار پیرهن از شوق میکند پاره
به گوش غنچه چو بانک هزار میآید
به باغ گربه بر اطراف شاخ پنداری
گشاده پنجه باری شکار میآید
به هر کجا که رود مرده زنده گرداند
نسیم کز طرف جویبار میآید
کنون چو غنچه و گل هرکجا که زندهدلیست
به زیر سایهٔ بید و چنار میآید
کنار آب و کنار بتان غنیمت دان
کنون که موسم بوس و کنار میآید
غلام دولت آنم که مست سوی چمن
گرفته دست بتی چون نگار میآید
به باغ جلوه کنان گل نهاده زر بر کف
به بزم شاه جهان با نثار میآید
جمال دنیی ودین کافتاب هر روزه
به سوی درگه او بندهوار میآید
خدایگان سلاطین که دولت او را
مدد ز حضرت پروردگار میآید
شهیکه مژدهٔ اقبال و کامرانی او
ز اوج طارم نیلی حصار میآید
فلک خزاین جنات آستانهٔ تو
کجا سپهر برین در شمار میآید
به روز معرکه خورشید تیغ زن هر دم
ز زخم تیغ تو در زینهار میآید
ز باد نیزهٔ آتش نهیب چون آبت
عدوی سوخته دل خاکسار میآید
به هر طرف که رود رایت تو نصرت و فتح
پذیرهاش ز یمین و یسار میآید
خجسته سایهٔ چتر جهانگشای ترا
ز همنشینی خورشید عار میآید
به بندگی تو هر کو نگه کند ننگش
ز نام رستم و اسفندیار میآید
ز گفتههای کسان عرض میکنم بیتی
که عرض کردنش اینجا به کار میآید
ز عمر برخور و دل را نوید شادی ده
که بوی دولتت از روزگار میآید
هزار سال بمان کامران که دولت تو
بدانچه رای کنی کامکار میآید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح شاه شیخ ابواسحاق گوید: جهان خوشست و چمن خرمست و بلبل شادقصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - ایضا در مدح همو: خوش آن نسیم که بوئی ز زلف یار آرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنوش باده که فصل بهار میآید
نوید خرمی از روزگار میآید
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب را جشن بگیر چرا که فصل بهار نزدیک است و خوشحالی و سرزندگی به روزهایمان برمیگردد.
ز ابر قطرهٔ آب حیات میبارد
ز باد نفخهٔ مشک تتار میآید
هوش مصنوعی: از ابر، قطرهای از آب حیات میریزد و بوی خوشی از باد به مشام میرسد.
برای رونق بزم معاشران لاله
گرفته جام می خوشگوار میآید
هوش مصنوعی: برای اینکه جمع عاشقان شاداب و پررونق باشد، لالهها با زیبایی خاصی در کنار شراب خوشطعم حضور دارند.
میان باغ به صد لب شکوفه میخندد
که سبزه میدمد و گل به بار میآید
هوش مصنوعی: در باغ، با شکوفههایی که به سمت آسمان میخندند، سبزهها میرویند و گلها شکوفا میشوند.
دماغ شیفتگان را به جوش میرد
خروش مرغ که از مرغزار میآید
هوش مصنوعی: صدای خوش مرغی که از دشت و صحرا میآید، شور و هیجان را در دل عاشقان به اوج میرساند.
هزار پیرهن از شوق میکند پاره
به گوش غنچه چو بانک هزار میآید
هوش مصنوعی: غنچه با شنیدن صدای هزاران ساز، از خوشحالی چنان به وجد میآید که هزار پیرهن را پاره میکند.
به باغ گربه بر اطراف شاخ پنداری
گشاده پنجه باری شکار میآید
هوش مصنوعی: در باغی که گربهای در اطراف درختها حرکت میکند، به نظر میرسد که آماده است تا طعمهای را شکار کند.
به هر کجا که رود مرده زنده گرداند
نسیم کز طرف جویبار میآید
هوش مصنوعی: هر کجا که بادی بوزد، موجب زنده شدن چیزهای مرده میشود، مخصوصاً بادی که از سمت جویبار میوزد.
کنون چو غنچه و گل هرکجا که زندهدلیست
به زیر سایهٔ بید و چنار میآید
هوش مصنوعی: اکنون مانند غنچه و گل، هر جا که شادمانی و زندگی وجود داشته باشد، زیر سایهٔ درختان بید و چنار حضور پیدا میکند.
کنار آب و کنار بتان غنیمت دان
کنون که موسم بوس و کنار میآید
هوش مصنوعی: در کنار آب و یارانی زیبا ارزش لحظات را بدان، چرا که زمان عشق و نزدیکی نزدیک شده است.
غلام دولت آنم که مست سوی چمن
گرفته دست بتی چون نگار میآید
هوش مصنوعی: من از بندگان دولت هستم که در حال مستی به سمت باغ میروم و دستی به سوی معبودی چون نگار (زیبا) دراز کردهام.
به باغ جلوه کنان گل نهاده زر بر کف
به بزم شاه جهان با نثار میآید
هوش مصنوعی: به باغ بیایید و زیبایی گلها را ببینید که به دستهای زریشان مشغول است و به همراه خود، با نثار می، به جشن و شادی در حضور فرمانروا میرسد.
جمال دنیی ودین کافتاب هر روزه
به سوی درگه او بندهوار میآید
هوش مصنوعی: زیبایی دنیا و دیانت مانند خورشید هر روز به سوی درگاه او با سربازی و تواضع میآید.
خدایگان سلاطین که دولت او را
مدد ز حضرت پروردگار میآید
هوش مصنوعی: خدای بزرگ سلاطین، قدرت و موفقیت او از جانب پروردگار میباشد.
شهیکه مژدهٔ اقبال و کامرانی او
ز اوج طارم نیلی حصار میآید
هوش مصنوعی: صدا و نشانه خوشبختی و موفقیت او از بالای دژی آسمانی و سرسبز میآید.
فلک خزاین جنات آستانهٔ تو
کجا سپهر برین در شمار میآید
هوش مصنوعی: آسمان و ستارهها در برابر فراوانی خزائن بهشت در درگاه تو هیچ نیستند.
به روز معرکه خورشید تیغ زن هر دم
ز زخم تیغ تو در زینهار میآید
هوش مصنوعی: در روز جنگ، خورشید همچون شمشیر در حرکت است و هر لحظه به یاری از زخمهای تیغ تو میآید تا تو را نجات دهد.
ز باد نیزهٔ آتش نهیب چون آبت
عدوی سوخته دل خاکسار میآید
هوش مصنوعی: از نسیم تند، نیزههای آتشین به سوی دشمنان شعلهور میوزد و دل خاکی و سوخته از غم و درد به پیش میآید.
به هر طرف که رود رایت تو نصرت و فتح
پذیرهاش ز یمین و یسار میآید
هوش مصنوعی: به هر سو که بروی، پرچم پیروزی و نصرت تو از سمت راست و چپ در کنار تو خواهد بود.
خجسته سایهٔ چتر جهانگشای ترا
ز همنشینی خورشید عار میآید
هوش مصنوعی: سایه خوشایند چتر تو از اینکه در کنار خورشید قرار دارد، احساس ناخوشایندی پیدا میکند.
به بندگی تو هر کو نگه کند ننگش
ز نام رستم و اسفندیار میآید
هوش مصنوعی: هر کسی که در خدمت تو باشد، اگر به نام رستم و اسفندیار افتخار کند، به نوعی شرمنده و حقیر است.
ز گفتههای کسان عرض میکنم بیتی
که عرض کردنش اینجا به کار میآید
هوش مصنوعی: از صحبتهای دیگران بهره میبرم و شعری را بیان میکنم که مناسب اینجا است.
ز عمر برخور و دل را نوید شادی ده
که بوی دولتت از روزگار میآید
هوش مصنوعی: از زندگی بهرهبرداری کن و دل خود را خوشحال نگهدار، چون نشانههایی از خوشبختی و موفقیت در راه است.
هزار سال بمان کامران که دولت تو
بدانچه رای کنی کامکار میآید
هوش مصنوعی: هزار سال زندگی کن و خوشبختی را تجربه کن؛ زیرا موفقیتهای تو بستگی به تصمیماتی دارد که میگیری و آنها باعث میشود که به کامیابی برسی.