باب دوم در شجاعت - مذهب مختار
اصحابنا میفرمایند که شخصی که بر قضیه هولناک اقدام نماید و با دیگری به محاربه و مجادله در آید، از دو حال خالی نباشد: یا به خصم غالب شود و بکشد، یا بعکس. اگر خصم را بکشد خون ناحق در گردن گرفته باشد، و تبعت آن لاشک عاجلا و آجلا- بدون ملحق گردد؛ و اگر خصم غالب آید آن کس را راه دوزخ مقرر است. چگونه عاقل به حرکتی که احد طرفین آن بدین نوع باشد اقدام نماید؟
کدام دلیل روشنتر از اینکه هر جا عروسیی یا سماعی یا جمعیتی باشد مشتمل بر لوت و حلوا و خلعت و زر، مخنثان و هیزان و چنگیان و مسخرگان را آنجا طلب کنند؛ و هر جا که تیر و نیزه باید خورد، ابلهی را باد دهند که «تو مردی و پهلوانی و لشکرشکنی و گرد دلاوری» و او را برابر تیغها بدارند تا چون آن بدبخت را در مصاف بکشند هیزگان و مخنثان شهر شماتت کنان ...جنبانند و گویند:
و چون پهلوانی را در معرکه بکشند هیزگان و مخنثان از دور نظاره کنند و با هم گویند: «ای جان خداوندگار هیز زی و دیر زی» مرد صاحبحزم باید که روز هیجاء قول پهلوانان خراسان را دستور سازد که میفرمایند: «مردان در میدان جهند ما در کهدان جهیم.» لاجرم اکثر گردان و پهلوانان این بیت را نقش نگین خود ساختهاند:
از نوخاستهای اصفهانی روایت کنند که در بیابانی مغولی بدو رسید، بر او حمله کرد. نوخاسته از کمال کیاست تضرعکنان گفت «ای آغا خدای را هم گامم کش» یعنی بگا مرا و مکش مرا. مغولش بر او رحم آورد و بر قول او کار کرد. جوان به یمن این تدبیر از قتل خلاص یافت؛ گویند بعد از آن سی سال دیگر عمر در نیکنامی بسر برد. زهی جوان نیکبخت! گویا این مثل در باب او گفتهاند:
ای یاران! معاش و سنت این بزرگان غنیمت دانید. مسکین پدران ما که عمری در ضلالت به سر بردند و فهم ایشان بدین معانی منتقل نگشت.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.