گنجور

باب اول در حکمت - مذهب مختار

چون بزرگان و زیرکان خرده‌دان که اکنون روزی زمین به ذات شریف ایشان مشرف است در تکمیل روح انسانی و مرجع و معاد آن تامل نمودند و سنن و آرای اکابر سابق را پیش چشم بداشتند، خدمتشان را بدین معتقدات انکاری تمام حاصل آمد. می‌فرمایند «بر ما کشف شد که روح ناطقه اعتباری ندارد، و بقای آن به بقای بدن متعلق است و فنای آن به فنای جسم موقوف»؛ و می‌فرمایند که «آنچه انبیا فرموده‌اند که او را کمال و نقصانی هست و بعد فراق بدن به ذات خود قائم است و باقی خواهد بود محال است، و حشر و نشر امری باطل. حیات عبارت از اعتدال ترکیب بدن باشد. چون بدن متلاشی شد آن شخص ابدا ناچیز و باطل گشت. آنچه عبارت از لذات بهشت و عقاب دوزخ است هم در این جهان می‌تواند بود، چنانکه شاعر گفته است:

آن را که داده‌اند همین جاش داده‌اند
و آن را که نیست؛ وعده به فرداش داده‌اند

لاجرم از حشر و نشر و عقاب و عذاب و قرب و بعد و رضا و سخط و کمال و نقصان فراغتی تمام دارند، و نتیجه این معتقد آنکه همه روزه عمر در کسب شهوات و نیل به لذات مصروف فرموده می‌گویند:

ای آنکه نتیجه چهار و هفتی
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
بازآمدنت نیست، چو رفتی رفتی

و اکثر این رباعی را بر صندوقچه گور پدران می‌نویسند:

زین سقف برون رواق و دهلیزی نیست
جز با من و تو عقلی و تمییزی نیست
ناچیز که وهم کرده کان چیزی هست
خوش بگذر از این خیال کان چیزی نیست

و به سبب این عقیده است که قصد خون و مال و عرض خلق پیش انسان خوار و بی‌مایه می‌نماید:

بر او یک جرعه می همرنگ آذر
گرامی‌تر ز خون صد برادر

الحق زهی بزرگان صاحب توفیق که آنچه چندین هزار سال با وجود تصفیه عقل و روح (بر دیگران) محجوب ماند، بی زحمتی بر ایشان کشف شد.

باب اول در حکمت - مذهب منسوخ: حکما در حد حکمت فرموده‌اند: الحکمه استکمال النفس الانسانیه فی قوتیها العلمیه و العملیه. اما العلمیه فانها تعلم حقایق الاشیاء کماهی، و اما العملیه فانها تحصیل ملکه نفسانیه بها تقدر علی اصدار الافعال الجمیله و الاحتراز عن الافعال القبیحه و تسمی خلقا یعنی در نفس ناطقه دو قوه مرکوز است و کمال او به تکمیل آن دو منوط: یکی قوه نظری و یکی قوه عملی قوه نظری آن است که شوق او به سوی ادراک معارف و نیل به علوم باشد تا بر مقتضای آن شوق کسب (معرفت) اشیاء چنانکه حق اوست حاصل کند، بعد از آن به معرفت مطلوب حقیقی و غرض کلی که انتهای جمله موجودات است- تعالی و تقدس- مشرف می‌شود تا به دلالت آن معرفت به عالم توحید بل به مقام اتحاد رسد و دل او ساکن گردد که: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» و غبار شبهت و زنگ شک از چهره ضمیر (او) و آیینه خاطر او سترده گردد، چنانکه شاعر گفته است:باب دوم در شجاعت - مذهب منسوخ: حکما فرموده‌اند که نفس انسانی را سه قوه متباین است که مصدر افعال مختلف می‌شود: یکی قوه ناطقه که مبدا فکر و تمییز است؛ دوم قوه غضبی، و آن اقدام بر اهوال و شوق ترفع و تسلط بود، و سوم قوه شهوانی- که آن را بهیمی گویند- و آن مبدأ طلب غذا و شوق به مآکل و مشارب و مناکح بود.

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون بزرگان و زیرکان خرده‌دان که اکنون روزی زمین به ذات شریف ایشان مشرف است در تکمیل روح انسانی و مرجع و معاد آن تامل نمودند و سنن و آرای اکابر سابق را پیش چشم بداشتند، خدمتشان را بدین معتقدات انکاری تمام حاصل آمد. می‌فرمایند «بر ما کشف شد که روح ناطقه اعتباری ندارد، و بقای آن به بقای بدن متعلق است و فنای آن به فنای جسم موقوف»؛ و می‌فرمایند که «آنچه انبیا فرموده‌اند که او را کمال و نقصانی هست و بعد فراق بدن به ذات خود قائم است و باقی خواهد بود محال است، و حشر و نشر امری باطل. حیات عبارت از اعتدال ترکیب بدن باشد. چون بدن متلاشی شد آن شخص ابدا ناچیز و باطل گشت. آنچه عبارت از لذات بهشت و عقاب دوزخ است هم در این جهان می‌تواند بود، چنانکه شاعر گفته است:
هوش مصنوعی: چون دانشمندان و خردمندان به تأمل در روح انسان و سرنوشت و بازگشت آن پرداختند و نظرات و آرای بزرگ‌ترها را مدنظر قرار دادند، به این نتیجه رسیدند که روح ناطقه واقعیت ندارد و وجود آن وابسته به وجود بدن است؛ بنابراین با پایان بدن، روح نیز ناپدید می‌شود. همچنین بیان کردند که آنچه پیامبران گفته‌اند درباره کمال و نقص روح و استمرار آن پس از جدایی از بدن، ممکن نیست و بحث حیات پس از مرگ بی‌معناست. آنها معتقدند که حیات تنها به تعادل ترکیب بدن بستگی دارد و با از بین رفتن بدن، شخص به کلی ناپدید می‌شود. به همین ترتیب، لذت‌های بهشتی و عذاب‌های دوزخی نیز فقط می‌توانند در این دنیا وجود داشته باشند.
آن را که داده‌اند همین جاش داده‌اند
و آن را که نیست؛ وعده به فرداش داده‌اند
هوش مصنوعی: هر کسی چیزی که دارد را همین الان در اختیارش قرار داده‌اند و برای آنهایی که چیزی ندارند، وعده‌های آینده را آماده کرده‌اند.
لاجرم از حشر و نشر و عقاب و عذاب و قرب و بعد و رضا و سخط و کمال و نقصان فراغتی تمام دارند، و نتیجه این معتقد آنکه همه روزه عمر در کسب شهوات و نیل به لذات مصروف فرموده می‌گویند:
هوش مصنوعی: این افراد به طور کامل از درگیر شدن با مسائل مربوط به ارتباطات، پاداش و مجازات، نزدیکی و دوری، رضایت و ناراحتی، کمال و نقصان آزاد هستند. نتیجه این باور این است که آنها هر روز عمر خود را صرف به دست آوردن لذت‌ها و شهوات می‌کنند.
ای آنکه نتیجه چهار و هفتی
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
هوش مصنوعی: ای کسی که همیشه درحال جست‌وجو و بررسی هستی، و به دنبال پاسخ‌هایی از ترکیب چهار و هفت می‌گردی.
می خور که هزار بار بیشت گفتم
بازآمدنت نیست، چو رفتی رفتی
هوش مصنوعی: نوش جان کن، زیرا بارها به تو گفتم که دیگر برنمی‌گردی. وقتی که رفتی، دیگر بازگشتی نخواهی داشت.
و اکثر این رباعی را بر صندوقچه گور پدران می‌نویسند:
هوش مصنوعی: بسیاری از این رباعی‌ها را بر روی صندوقچه‌های قبر پدران می‌نویسند.
زین سقف برون رواق و دهلیزی نیست
جز با من و تو عقلی و تمییزی نیست
هوش مصنوعی: هیچ رواق و دلیلی از این سقف بیرون نیست که جدا از ما و در کنار ما وجود داشته باشد و هیچ عقل و هوشی نیز جز آنچه که ما داریم، در کار نیست.
ناچیز که وهم کرده کان چیزی هست
خوش بگذر از این خیال کان چیزی نیست
هوش مصنوعی: به این فکر نکن که چیزی که وجود ندارد، حقیقت دارد. بهتر است از این خیال خام رها شوی و به زندگی واقعی بپردازی.
و به سبب این عقیده است که قصد خون و مال و عرض خلق پیش انسان خوار و بی‌مایه می‌نماید:
هوش مصنوعی: به همین خاطر است که نیت کشتن، سرقت و آسیب به آبرو و حیثیت مردم در نظر انسان، بی‌اهمیت و بی‌ارزش به نظر می‌رسد.
بر او یک جرعه می همرنگ آذر
گرامی‌تر ز خون صد برادر
هوش مصنوعی: یک جرعه از شراب، با رنگ آتش، برای او ارزشمندتر از خون صد برادر است.
الحق زهی بزرگان صاحب توفیق که آنچه چندین هزار سال با وجود تصفیه عقل و روح (بر دیگران) محجوب ماند، بی زحمتی بر ایشان کشف شد.
هوش مصنوعی: به راستی که بزرگانی که موفقیت‌های بسیاری دارند، شایسته تحسین هستند زیرا آنچه که برای سال‌ها با وجود تصفیه عقل و روح دیگران پنهان مانده بود، به راحتی برای آنها آشکار شده است.

حاشیه ها

1401/11/31 23:01
مهدی

سیدعلی میرافضلی نشان داده است که رباعی «زین سقف برون رواق و دهلیزی نیست ...»، از آن «شمس‌الدین کاشی» است.
منبع:‌پیوند به وبگاه بیرونی