بخش ۷ - آغاز داستان محبت نامهٔ سوز و گداز
چنین زد نغمهپرداز حکایت
نمک با زخمه بر تار روایت
که در عهد چنین آسودگی سنج
دو بیدل را رسید از عاشقی رنج
دو هندوزادهٔ مشربفرشته
بشر خلقت ولی قدسیسرشته
ز طفلی شیر حسرتخوارهٔ عشق
وفا پروردهٔ گهوارهٔ عشق
قلم بشکسته پیش از لوح هستی
به مشق حرف عشق و بتپرستی
چو حسن و عشق رسم آباد عالم
ز طفلی نامزد گردیده با هم
چون صنعان بر ارادت جسته سبقت
مبدل کرده ایمان با محبت
به مهد آوازهٔ وصلت شنیده
هوس زان نوشدارو لبگزیده
ز طفلی داغ الفت بر جبینْشان
نظر در باغ رؤیت خوشهچینشان
هوس گستاخ و دل در حیلهسازی
به هم دزدیده میکردند بازی
به بازی چشم و دل در کار دیگر
تمنا شحنهٔ بازار دیگر
همیکردند از صبر آزمایی
ز هم پوشیده با هم آشنایی
هوس از نخل خواهش آرزومند
ز صد خواهش بهیک نظاره خرسند
همیدیدند در بیراهی عمر
صلاح خویش در کوتاهی عمر
به روزی گر ز خلقت راه بردند
ز بس سرعت به سالی میشمردند
به صد ناخن بنای عمر خستند
وز آن خشتی به پای خویش بستند
که بر کرسی عمر از ارجمندی
نهال قدشان گیرد بلندی
چو نخلستان خواهش یافت بالش
تقاضا صد هوس را داد مالش
هوس آتشپرست و دیده خونبار
به هم این نغمه میکردند تکرار
که چند از هم تهیآغوش بودن؟
قدح ناخوردن و مدهوش بودن؟
به ما زین بیش تنهایی روا نیست
به تنهایی سزا غیر خدا نیست
بهسر خشت لحد را بر نهادن
به از تنها به بالین سرنهادن
جوانی چون نسیم نوبهار است
ولی بر رنگ و بوی گل سوار است
گرش دریافتی، بر دانشت بوس
وگر غافل شدی، افسوس افسوس
به راهش گر فشاندی دماغی
زدی بر مغز روحت عطر باغی
کنون ما آن نسیم بی نصیبیم
که در عهد بهار و گل غریبیم
نه بر ما تهمتی از عطر باغی
نه شاداب از نسیم گل دماغی
سموم دوزخ از ما تازهروتر
غبار گلخن از ما مشکبوتر
اجل همسایهٔ این زندگی باد
و زین نازندگی شرمندگی باد
چو سالی انتظار از ده فزون شد
لوای طاقت از سو نگون شد
هجوم شوق بر دل پا بیفشرد
شکیب اندر لگدکوب هوس مرد
چو از آغوش شوق آن شعله سر زد
پسر این نغمه بر گوش پدر زد
که بر من تلخ شد هم خواب و هم خفت
شکیبم طاق گشت از فرقت جفت
به تعمیر خراب آباد دل کوش
که از طوفان غم برخاست سرپوش
تمنای دلم کن زود حاصل
و گرنه هم تمنا مرد و هم دل
به یارم نسبت همخانگی ده
به شمعم رخصت پروانگی ده
هوس در دفع استیلای جبر است
چو شوق آمد کرا پروای صبر است؟
اجابت کن مراد ناروایم
وگرنه از در عصیان در آیم
معاذالله ز دین بیگانه گردم
گنهکار بت و بتخانه گردم
بگردانم بر آتشْ سومناتت
شکست آرم به لات و مهملاتت
رخ بت چون دل خوش ریش سازم
ز بت بتخانه را درویش سازم
کهن ناقوس را با نالهٔ زار
به پای ناقه آویزم جرسوار
چو تار شمع سوزم زلف زنار
بشویم صندل بت را ز رخسار
بدوزم در نظر راه حرم را
بدزدم از جگر داغ صنم را
ز شرک بِرهَمَن زنهار جویان
ز کفر رفته استغفار گویان
مراد از کعبهٔ اسلام جویم
هم از شهد شهادت کام جویم
بخش ۶ - در مدح پادشاه جم جاه نصفت پناه اکبر شاه وصفت عدل او: زبان شوریده کلک شعله تحریربخش ۸ - ادامه: چو بر مغز پدر این ماجرا ریخت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین زد نغمهپرداز حکایت
نمک با زخمه بر تار روایت
هوش مصنوعی: نغمهپرداز با ضرباتی بر تار ساز، داستانی از نمک را روایت میکند.
که در عهد چنین آسودگی سنج
دو بیدل را رسید از عاشقی رنج
هوش مصنوعی: در زمانهای که آرامش و راحتی به وجود آمده، دو دلباخته از عشق رنج و دشواریهایی را تجربه کردند.
دو هندوزادهٔ مشربفرشته
بشر خلقت ولی قدسیسرشته
هوش مصنوعی: دو انسان که به فرشتگان شبیهاند، در خلقت بشر آمدهاند، اما سرشت پاکی دارند.
ز طفلی شیر حسرتخوارهٔ عشق
وفا پروردهٔ گهوارهٔ عشق
هوش مصنوعی: از کودکی با آرزوهای عشق و وفا بزرگ شدم و در آغوش محبت و عشق تربیت شدهام.
قلم بشکسته پیش از لوح هستی
به مشق حرف عشق و بتپرستی
هوش مصنوعی: قلمان که شکسته و پراکنده است، قبل از اینکه دنیای وجود شکل بگیرد، به نوشتن کلمات عشق و پرستش بتها میپردازد.
چو حسن و عشق رسم آباد عالم
ز طفلی نامزد گردیده با هم
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی از همان دوران کودکی با هم آمیخته شده و باعث رونق و آبادانی جهان شدهاند.
چون صنعان بر ارادت جسته سبقت
مبدل کرده ایمان با محبت
هوش مصنوعی: وقتی که خالق بر اساس اراده و خواست خود، محبت را به ایمان تبدیل کرده است، نشانهای از برتری و پیشی گرفتن است.
به مهد آوازهٔ وصلت شنیده
هوس زان نوشدارو لبگزیده
هوش مصنوعی: در آغوش محبت و عشق، آرزوی نوشیدن آن شیره شیرین را دارم که یاد آن لبها مرا به کام زدن وا میدارد.
ز طفلی داغ الفت بر جبینْشان
نظر در باغ رؤیت خوشهچینشان
هوش مصنوعی: از کودکی عشق را بر سرشان به یادگار گذاشتهاند، در حالی که به باغ خوشاVision آنها نگاه میکنم و خوشههای خوشبختیشان را میچینم.
هوس گستاخ و دل در حیلهسازی
به هم دزدیده میکردند بازی
هوش مصنوعی: تمایل بیپروا و دلی که در فریبکاری مشغول بودند، به ناز و بازی با هم میپرداختند.
به بازی چشم و دل در کار دیگر
تمنا شحنهٔ بازار دیگر
هوش مصنوعی: در اینجا به ارتباط میان احساسات و خواستههای قلبی اشاره میشود که همچون بازیای است که در آن دل و چشم فردی، به دنبال چیز دیگری هستند. به عبارتی دیگر، دل و چشم به جستجوی آرزوها و خواستههای جدید مشغولند و در پی ارتباطات و جذابیتهای دیگر در زندگی میباشند.
همیکردند از صبر آزمایی
ز هم پوشیده با هم آشنایی
هوش مصنوعی: آنها از صبر و شکیبایی خود میکوشیدند و در عین حال با یکدیگر آشنا بودند و ارتباطی نزدیک داشتند.
هوس از نخل خواهش آرزومند
ز صد خواهش بهیک نظاره خرسند
هوش مصنوعی: میل و آرزوی انسان، مانند درخت نخیلی است که از صدها تمنا و خواسته رشد کرده و با یک نگاه به آن، انسان احساس خوشحالی و شادمانی میکند.
همیدیدند در بیراهی عمر
صلاح خویش در کوتاهی عمر
هوش مصنوعی: میدیدند که در راه اشتباه، با عمر کوتاه خود میتوانند به نفع خود عمل کنند.
به روزی گر ز خلقت راه بردند
ز بس سرعت به سالی میشمردند
هوش مصنوعی: اگر روزی به قدری سریع پیش برود که مانند یک سال به نظر برسد، به دلیل شتابزدگی در خلقت است.
به صد ناخن بنای عمر خستند
وز آن خشتی به پای خویش بستند
هوش مصنوعی: انسان با زحمت و تلاش بسیار در طول عمرش ساخته و پرداخته میشود، اما در نهایت نتیجهاش به اندازه یک آجر هم نمیشود که به پای خودش بزند.
که بر کرسی عمر از ارجمندی
نهال قدشان گیرد بلندی
هوش مصنوعی: بر روی کرسی عمر، از ارزش و منزلت نهال قد راست میکنند.
چو نخلستان خواهش یافت بالش
تقاضا صد هوس را داد مالش
هوش مصنوعی: زمانی که نخلستان به آرزوی خود رسید، بالهایش به درخواستهای فراوان پاسخ داد و برآورده کرد.
هوس آتشپرست و دیده خونبار
به هم این نغمه میکردند تکرار
هوش مصنوعی: آرزو و خواستههایی که انسان را به سمت چیزهای خطرناک و آسیبزننده میکشاند، در کنار شوق و اشک، همگی به طور مکرر در دل و ذهن تکرار میشوند.
که چند از هم تهیآغوش بودن؟
قدح ناخوردن و مدهوش بودن؟
هوش مصنوعی: چند وقت میخواهی از عشق و نزدیکی دور بمانی؟ تا کی میخواهی در خیال و بیخبری به سر ببری؟
به ما زین بیش تنهایی روا نیست
به تنهایی سزا غیر خدا نیست
هوش مصنوعی: تنهایی بیش از این برای ما قابل تحمل نیست و برای کسی جز خداوند سزاوار نیست.
بهسر خشت لحد را بر نهادن
به از تنها به بالین سرنهادن
هوش مصنوعی: بهتر است که بر روی قبر قرار گیرد تا اینکه تنها بر کنار سر کسی که در بستر خوابیده بنشیند.
جوانی چون نسیم نوبهار است
ولی بر رنگ و بوی گل سوار است
هوش مصنوعی: جوانی مانند نسیم دلپذیر بهار است، اما در عین حال تحت تأثیر زیبایی و جذابیت گلها قرار دارد.
گرش دریافتی، بر دانشت بوس
وگر غافل شدی، افسوس افسوس
هوش مصنوعی: اگر این حقیقت را درک کردی، به دانش خود احترام بگذار و بر آن بوسه بزن. اما اگر از آن غافل شوی، باید افسوس بخوری.
به راهش گر فشاندی دماغی
زدی بر مغز روحت عطر باغی
هوش مصنوعی: اگر بر مسیر او گام برداری، حس و حال روح تو مانند عطر یک باغ تازه خواهد بود.
کنون ما آن نسیم بی نصیبیم
که در عهد بهار و گل غریبیم
هوش مصنوعی: حال ما همانند نسیمی است که از نعمتهای بهار و گلها بیبهره مانده است و در این روزگار احساس تنهایی میکند.
نه بر ما تهمتی از عطر باغی
نه شاداب از نسیم گل دماغی
هوش مصنوعی: نه ما به عطر گلهای باغ متهم هستیم و نه از نسیم گلها شاداب شدهایم.
سموم دوزخ از ما تازهروتر
غبار گلخن از ما مشکبوتر
هوش مصنوعی: در این شعر بیان میشود که عذابهای جهنم از ما تازگی و شدت بیشتری دارند، و بویی که از آتش جهنم برمیخیزد، نسبت به بوی خوش گل و عطر مشک بوی بهتری دارد. در حقیقت، شاعر به نوعی برتری و شدت آن عذابها را نسبت به چیزهای خوشایند و معطر دنیوی میسازد.
اجل همسایهٔ این زندگی باد
و زین نازندگی شرمندگی باد
هوش مصنوعی: مرگ همسایهی این زندگی است و از این زندگی پر از ناز و نعمت، شرمنده خواهیم بود.
چو سالی انتظار از ده فزون شد
لوای طاقت از سو نگون شد
هوش مصنوعی: وقتی یک سال از انتظار فراتر رفت، نشانههای صبر و تحمل به پایان رسید.
هجوم شوق بر دل پا بیفشرد
شکیب اندر لگدکوب هوس مرد
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق به شدت بر دل فشار میآورد و در نتیجه، صبر و بردباری زیر ضربات خواستهها و آرزوها له میشود.
چو از آغوش شوق آن شعله سر زد
پسر این نغمه بر گوش پدر زد
هوش مصنوعی: وقتی شوق و عشق در دل جوانی شعلهور شد، نغمهای زیبا از او به گوش پدر رسید.
که بر من تلخ شد هم خواب و هم خفت
شکیبم طاق گشت از فرقت جفت
هوش مصنوعی: برای من خواب و استراحت تلخ و نامطبوع شده است، صبر و تحمل من از دوری معشوق به پایان رسیده است.
به تعمیر خراب آباد دل کوش
که از طوفان غم برخاست سرپوش
هوش مصنوعی: برای بهبود و ترمیم دل نگران و دلشکستهات تلاش کن، زیرا این دل از طوفان اندوه و درد برانگیخته است.
تمنای دلم کن زود حاصل
و گرنه هم تمنا مرد و هم دل
هوش مصنوعی: دلم میخواهد که هر چه زودتر آرزوهایم برآورده شود، وگرنه هم آرزوهایم از بین میروند و هم دل من میشکند.
به یارم نسبت همخانگی ده
به شمعم رخصت پروانگی ده
هوش مصنوعی: به دوستیام اجازه بده که در کنارم باشد و به من اجازه بده که همچون شمعی برای او بسوزم و محبتش را نشان دهم.
هوس در دفع استیلای جبر است
چو شوق آمد کرا پروای صبر است؟
هوش مصنوعی: یک آرزو یا میل در واقع تلاش برای فرار از چنگال اجباری است، اما وقتی شوق و اشتیاق به وجود میآید، شخص دیگر نیازی به صبر کردن ندارد.
اجابت کن مراد ناروایم
وگرنه از در عصیان در آیم
هوش مصنوعی: خواستهی نامناسب من را بپذیر، وگرنه ممکن است که از راه نادرستی وارد شوم.
معاذالله ز دین بیگانه گردم
گنهکار بت و بتخانه گردم
هوش مصنوعی: از خداوند به دور است که به دین بیگانه روی آورم و گنهکار شوم و به پرستش بتها بپردازم.
بگردانم بر آتشْ سومناتت
شکست آرم به لات و مهملاتت
هوش مصنوعی: من معشوقهات را به آتش میسپارم و بر توضاعف میزنم تا به خدایان و بتهای تو آسیب برسانم.
رخ بت چون دل خوش ریش سازم
ز بت بتخانه را درویش سازم
هوش مصنوعی: وقتی چهره ی معشوق را می بینم، دل شاد و غمگین خود را قربانی می کنم، و از عشق او به سادگی و فقر روی می آورم.
کهن ناقوس را با نالهٔ زار
به پای ناقه آویزم جرسوار
هوش مصنوعی: من ز نالهای چون صدای قدیمی ناقوس، صدای جرس را بر گردن شتر بیفکنم.
چو تار شمع سوزم زلف زنار
بشویم صندل بت را ز رخسار
هوش مصنوعی: چنان میسوزم مانند شمع، و زلف زن را مانند رشتهای میپندارم که باید از او جدا شوم. میخواهم بوی خوش صندل را از چهره آن معشوق بگیرم.
بدوزم در نظر راه حرم را
بدزدم از جگر داغ صنم را
هوش مصنوعی: میخواهم با نگاهی راز و رمز عشق را جستجو کنم و در عین حال، در دل از عشق و احساسات شدیدم به معشوق، سخن بگویم.
ز شرک بِرهَمَن زنهار جویان
ز کفر رفته استغفار گویان
هوش مصنوعی: از پرستش غیر خدا بپرهیز و از کفر دوری کن و با ندامت و طلب بخشش به سوی خدا بشتاب.
مراد از کعبهٔ اسلام جویم
هم از شهد شهادت کام جویم
هوش مصنوعی: من به دنبال کعبهای هستم که نماد اسلام باشد و همچنین میخواهم از طعم شیرین شهادت بهرهمند شوم.