بخش ۵ - ادامه
ایا پروانهٔ بلبل ترنم
جگر خون غنچهٔ آتش تبسم
همی خواهم به اندک روزگاری
برانگیزانی از آتش بهاری
حدیث شمع کلکت برفروزد
که هر کس بشنود جانش بسوزد
به حرف تازه ای خرم کنی گوش
که تاریخ کهن گردد فراموش
چو این آیات وحی آمد به گوشم
سمعنا گوی شد جبریل هوشم
سر نعت سخن را برگشادم
زبان با دل به معنی غوطه دادم
دری آمد ز درج دل به دستم
که از ننگ تهی دستی برستم
کنون آن درهمی آرم به بازار
ولی جز خود نمی بینم خریدار
لعاب شعله بر کاغذ تنیدم
گهر در رشتهٔ آتش کشیدم
به مستی آن ره نا رفته رفتم
ره یکساله در یک هفته رفتم
چو این غم نامهٔ سوزان حکایت
نفس بگداخت در کام روایت
رقم زد خامهٔ معجز طرازش
محبت نامهٔ سوز و گدازش
الهی این گرامی بکر مستور
که افشاند آستین بر عصمت حور
ز پا بوس شهش ده سر بلندی
به ترویح قلوبش ارجمندی
بیا ای بسته بر خود تهمت عشق
که در مغزت گذارم لذت عشق
تو لب سوزی ز عشق آتشین نام
دلت چون داغ طفلان خام در خام
لبت از نام عشق آتش فروز است
دلت خونین کباب خام سوز است
بر این لب نام عشقت باد چون بوس
براین دل نام دل افسوس افسوس
نوای عشق از مرغ چمن پرس
گر از بلبل نمی پرسی ز من پرس
گر از دل نغمه ای بر لب دوانم
که لب را همچو دل در خون کشانم
به آهنگی زنم ناخن به مضراب
که از آب آتش از آتش چکد آب
به دستانی سرایم داستانی
کزو هرگوش گردد بوستانی
سراپا گوش و یکسر گوش دل کن
براین تیغ زبان خونت بحل کن
کنون این قصه کز یادم پریده ست
هم از چشم شنیدن به که دیده ست
بخش ۴ - صفت شب و سبب آغاز این خجسته داستان: شبی رو از گلاب صبح شستهبخش ۶ - در مدح پادشاه جم جاه نصفت پناه اکبر شاه وصفت عدل او: زبان شوریده کلک شعله تحریر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا پروانهٔ بلبل ترنم
جگر خون غنچهٔ آتش تبسم
هوش مصنوعی: آیا پروانهای وجود دارد که ترانهای از درد و رنج بلبل را در دل داشته باشد و غنچهای که در آتش شوق بخندد؟
همی خواهم به اندک روزگاری
برانگیزانی از آتش بهاری
هوش مصنوعی: میخواهم در مدت کوتاهی از دورانی پرشور و شوق، شعلهای از عشق و هیجان را بیدار کنم.
حدیث شمع کلکت برفروزد
که هر کس بشنود جانش بسوزد
هوش مصنوعی: داستانی که درباره شمع وجود دارد، به گونهای است که هر کس آن را بشنود، احساس غم و اندوه میکند و جانش به آتش عشق میسوزد.
به حرف تازه ای خرم کنی گوش
که تاریخ کهن گردد فراموش
هوش مصنوعی: وقتی به یک نظر یا ایده جدید گوش میدهی، ممکن است تمام تاریخ و تجربیات گذشته را فراموش کنی.
چو این آیات وحی آمد به گوشم
سمعنا گوی شد جبریل هوشم
هوش مصنوعی: وقتی این آیات وحی به گوشم رسید، به مانند یک شنونده فعال، توجه کردم و فهمیدم که جبرئیل در این ماجرا دخالت دارد.
سر نعت سخن را برگشادم
زبان با دل به معنی غوطه دادم
هوش مصنوعی: من با زبان و دل خود به توصیف و توجیه مطلب پرداختم و مفهوم را به خوبی بیان کردم.
دری آمد ز درج دل به دستم
که از ننگ تهی دستی برستم
هوش مصنوعی: دری از عمق دل به دستم رسید که از شرم و ننگ ناشی از فقر و بیپولی رهایی یافتم.
کنون آن درهمی آرم به بازار
ولی جز خود نمی بینم خریدار
هوش مصنوعی: حالا آن سکه را به بازار میبرم، ولی جز خودم هیچ خریدار دیگری نمیبینم.
لعاب شعله بر کاغذ تنیدم
گهر در رشتهٔ آتش کشیدم
هوش مصنوعی: شعلهها را بر روی کاغذ ترسیم کردم و مانند جواهراتی که در آتش به هم بافته میشوند، آنها را به هم متصل کردم.
به مستی آن ره نا رفته رفتم
ره یکساله در یک هفته رفتم
هوش مصنوعی: به خاطر شور و شوقی که داشتم، با سرعتی زیاد و در زمانی کوتاه، راهی را که باید یک سال طی میکردم، در مدت یک هفته طی کردم.
چو این غم نامهٔ سوزان حکایت
نفس بگداخت در کام روایت
هوش مصنوعی: وقتی این نامه پر از غم و سوز میخوانم، به یاد میآورم که چگونه نفس و احساسات من در این داستان ذوب شدهاند.
رقم زد خامهٔ معجز طرازش
محبت نامهٔ سوز و گدازش
هوش مصنوعی: قلم خالق خوشنوا، داستانی از عشق و احساسات عمیق را به تصویر میکشد که حاکی از سوختن و تلاش قلبی است.
الهی این گرامی بکر مستور
که افشاند آستین بر عصمت حور
هوش مصنوعی: خدایا، این عزیز و محترم که با زیبایی و وقار خود، حجاب و عفت را به نمایش میگذارد.
ز پا بوس شهش ده سر بلندی
به ترویح قلوبش ارجمندی
هوش مصنوعی: به پای کسی که مقام و عظمتش را میستایند، سجده کن و سر خود را به خاطر دلجوییاش بالا ببر.
بیا ای بسته بر خود تهمت عشق
که در مغزت گذارم لذت عشق
هوش مصنوعی: بیا ای کسی که خود را به خاطر عشق متهم کردهای، من در ذهنت لذت واقعی عشق را قرار میدهم.
تو لب سوزی ز عشق آتشین نام
دلت چون داغ طفلان خام در خام
هوش مصنوعی: تو از عشق سوزان لب میزنی و نام دلت مانند داغی است که بر بدن کودکانی ناپخته باقی مانده.
لبت از نام عشق آتش فروز است
دلت خونین کباب خام سوز است
هوش مصنوعی: لبهای تو به خاطر عشق شعلهور و جذاب است، در حالی که دل تو به شدت در عذاب و حسرت میسوزد.
بر این لب نام عشقت باد چون بوس
براین دل نام دل افسوس افسوس
هوش مصنوعی: عشق تو بر این لبهاست و بوسهای بر دل مینشانم، اما افسوس که دل را تنها حسرت میزنم.
نوای عشق از مرغ چمن پرس
گر از بلبل نمی پرسی ز من پرس
هوش مصنوعی: از مرغ چمن در مورد نوای عشق بپرس؛ اگر از بلبل چیزی نمیپرسی، حداقل از من بپرس.
گر از دل نغمه ای بر لب دوانم
که لب را همچو دل در خون کشانم
هوش مصنوعی: اگر از عمق دل آهنگی بر زبان بیاورم، که آن چنان احساس را به لبانم برساند که لب هایم هم مانند دل، غرق در خون و درد شوند.
به آهنگی زنم ناخن به مضراب
که از آب آتش از آتش چکد آب
هوش مصنوعی: نغمهای را شروع میکنم که صدای آن مانند برخورد ناخن به ساز است. این صدا آنقدر جالب و اثرگذار است که میتواند از آب، آتش بسازد و از آتش، آب.
به دستانی سرایم داستانی
کزو هرگوش گردد بوستانی
هوش مصنوعی: من با دستانم داستانی را مینویسم که باعث میشود هر شنوندهای به باغی از زیباییها دست پیدا کند.
سراپا گوش و یکسر گوش دل کن
براین تیغ زبان خونت بحل کن
هوش مصنوعی: تمام وجودت را به گوش کن و فقط با دل خود به این تیغ زبان گوش فرا بده تا بتوانی خون احساساتت را آرام کنی.
کنون این قصه کز یادم پریده ست
هم از چشم شنیدن به که دیده ست
هوش مصنوعی: حالا این داستان که از یادم رفته، بهتر است از طریق شنیدن شنیده شود تا دیدن.