بخش ۱۲ - دستوری پادشاهزاده ملازمان را از برای هیمه جمع نمودن
اطاعت پیشگان شاهزاده
به طاعت نقد جان بر کف نهاده
چو از شه نغمهٔ رخصت شنیدند
به سوی هیمه چون آتش دویدند
ز بس چیدند بر هم صندل و عود
جهان پر شد ز دود عنبر آلود
کم از مژگان به هم سودن زمانی
مهیا شد سمندر آشیانی
نخست آن کشته را در وی نهادند
بخور آسا به مجمر جای دادند
چه دودش با دماغ دختر آمیخت
شدش جان عطسه و بر خاک ره ریخت
سپند آسا به وجد افتاد و برخاست
به شکرش شه زبان چون شعله پیراست
بگفت ای ذره پرور سعد اکبر
شنیدستم زخشت مهر و اختر
دل و جانم کرم پروردهٔ تو
من آتش محبت بردهٔ تو
چو در پاداش احسانت گرایم
اگر سوزم ز خجلت بر نیایم
خیالت را درین ره خضر دل کن
مرا امروز در آتش بحل کن
ز بعد شه وداع یک به یک کرد
دل و چشم جهان کان نمک کرد
همی رفت و به تحریک زمانی
زغم می سوخت بی آتش جهانی
لب از پان سرخ و چشم از سرمه خونریز
چو یاقوتی شد اندر آتش تیز
چنان مستانه در آتش گذر کرد
که از بد مستیش آتش حذر کرد
چنان از شوق دل بی تاب گردید
که از گرمیش آتش آب گردید
چو موج افکن شد از طوفان خون ریز
درآمد در میان آتش تیز
در آتش همچو صرصر پای کوبان
غبار از خویش و دود از شعله رویان
به پایش شعله چون گل بر کف دست
ز خون شعله بر پایش حنابست
در آن برگ گل نادیده خاشاک
گلاب لاله گون می ریخت بر خاک
محیطش گشت آتش با صد افسوس
تن او شمع و آتش گشت فانوس
ز خون دل بر آتش روغن افشاند
سپند اشک دامن دامن افشاند
ز آتش وعده گاه یار پرسید
سراغ جلوهٔ دیدار پرسید
خبر داد آتش از راز درونش
به کوثر گشت آتش رهنمونش
چو آگه شد هم از ره بر سرش تافت
نقابش را به بوس ازرو برانداخت
سر شوریده بر زانو نهادش
لبش بوسید و رو بر رو نهادش
به مژگان شعله بر پیچید از موی
به خوی شستش غبار آتش از رو
کشیدش تنگتر از جان در آغوش
چو جانان یافت کرده جان فراموش
به نوعی امتزاج آن دو تن شد
که جان این، تن او را کفن شد
بخش ۱۱ - طلب نمودن پادشاه دختر را و انعام نمودن آن: طلب کرد آن بت کافر لقب رابخش ۱۳ - آمدن شاهزاده بر سر دختر و منع نمودن او را بار دیگر: چو نقش حال او شهزاده بر خواند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اطاعت پیشگان شاهزاده
به طاعت نقد جان بر کف نهاده
هوش مصنوعی: پیشرفت و وفاداری پیروان شاهزاده به حدی است که جان خود را به قیمت اطاعت از او آماده فدا کردن میکنند.
چو از شه نغمهٔ رخصت شنیدند
به سوی هیمه چون آتش دویدند
هوش مصنوعی: وقتی که اجازهٔ خروج از سوی پادشاه را شنیدند، مانند آتش به سمت هیمهها شتافتند.
ز بس چیدند بر هم صندل و عود
جهان پر شد ز دود عنبر آلود
هوش مصنوعی: به دلیل انبوهی از چوبهای خوشبو مانند صندل و عود، دودی معطر در فضا پخش شده و جهان را پر کرده است.
کم از مژگان به هم سودن زمانی
مهیا شد سمندر آشیانی
هوش مصنوعی: پس از مدتی، وقت و شرایطی فراهم شد که سمندر، پرندهای افسانهای، برای ساختن لانهاش به هم برخورد و جمع شد.
نخست آن کشته را در وی نهادند
بخور آسا به مجمر جای دادند
هوش مصنوعی: اولین چیزی که از آن کشته به دست آوردند، آن را در وجودش قرار دادند و سپس به آرامی در جایی مناسب گذاشتند.
چه دودش با دماغ دختر آمیخت
شدش جان عطسه و بر خاک ره ریخت
هوش مصنوعی: دود به بینی دختر رفت و او به عطسه افتاد و جانش را بر زمین ریخت.
سپند آسا به وجد افتاد و برخاست
به شکرش شه زبان چون شعله پیراست
هوش مصنوعی: سپند به شوق آمد و با شادی به پا خواست و به خاطر این حالش، زبان شاه مانند شعلهای زیبا و آراسته شد.
بگفت ای ذره پرور سعد اکبر
شنیدستم زخشت مهر و اختر
هوش مصنوعی: بگو ای کوچک که تحت پرورش سعد اکبر هستی، شنیدهام از زیبایی و نیکبختی تو.
دل و جانم کرم پروردهٔ تو
من آتش محبت بردهٔ تو
هوش مصنوعی: دل و جانم تحت تاثیر محبت و لطف توست و تمام وجودم در آتش عشق تو میسوزد.
چو در پاداش احسانت گرایم
اگر سوزم ز خجلت بر نیایم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به خاطر لطف و احسانت پاداش بگیرم، حتی اگر از شرم بسوزم، باز هم به سراغت نمیآیم.
خیالت را درین ره خضر دل کن
مرا امروز در آتش بحل کن
هوش مصنوعی: این بیت به احساساتی عمیق اشاره دارد. شاعر از محبوبش میخواهد که به یاد او، در مسیر زندگیاش مانند خضر، راهنمایی کند. او همچنین میخواهد در این لحظه، عشق و اشتیاق خود را به طور کامل تجربه کرده و از آتش این احساسات بهرهمند شود. این دعوت به یک تجربه روحانی و عاطفی از عشق و خواستههای دل است.
ز بعد شه وداع یک به یک کرد
دل و چشم جهان کان نمک کرد
هوش مصنوعی: پس از وداع با پادشاه، دل و چشم هر یک از ما به آرامی نسبت به جهان بیاعتنا شدند، زیرا آن لحظه تلخی به یادگار ماند.
همی رفت و به تحریک زمانی
زغم می سوخت بی آتش جهانی
هوش مصنوعی: او در حال حرکت بود و زمانی به خاطر غم، بدون داشتن آتش، مانند آتش میسوخت.
لب از پان سرخ و چشم از سرمه خونریز
چو یاقوتی شد اندر آتش تیز
هوش مصنوعی: لبهایش قرمز و چشمهایش با سرمهای زیبا و خون آلود شده است، همچون یاقوتی که در آتش درخشان میشود.
چنان مستانه در آتش گذر کرد
که از بد مستیش آتش حذر کرد
هوش مصنوعی: او به قدری شگفتانگیز و شجاعانه از میان آتش عبور کرد که حتی خود آتش هم از او فاصله گرفت، گویی به خاطر حالتی که داشت، از او میترسید.
چنان از شوق دل بی تاب گردید
که از گرمیش آتش آب گردید
هوش مصنوعی: او به قدری از شوق و هیجان پرشور شد که احساساتش چنان قوی شد که حتی آب هم مثل آتش داغ شد.
چو موج افکن شد از طوفان خون ریز
درآمد در میان آتش تیز
هوش مصنوعی: وقتی که امواج در اثر طوفان به شدت برمیخیزند، خونریزی آغاز میشود و در دل آتش سوزان شعلهور میشود.
در آتش همچو صرصر پای کوبان
غبار از خویش و دود از شعله رویان
هوش مصنوعی: در آتش بهسرعت و با شدت یکی از طوفانها، به آرامی پای خود را بر زمین میزنم و از خودم غباری به جا میگذارم و دود ناشی از شعلهها بر چهرهام نشسته است.
به پایش شعله چون گل بر کف دست
ز خون شعله بر پایش حنابست
هوش مصنوعی: در این شعر، تصویر زیبایی از شعله و احساسات عاطفی به وجود آمده است. شعلهای که مانند گل بر کف دست میدرخشد و بر پای معشوق، نشانههایی از خون و حنا را به نمایش میگذارد. این توصیف به نوعی نمادین از عشق و زیبایی است که در ترکیب با درد و شوق عاشقانه به وجود آمده.
در آن برگ گل نادیده خاشاک
گلاب لاله گون می ریخت بر خاک
هوش مصنوعی: در آنجا، بر روی یک برگ گل که کمتر دیده شده، گلابی به رنگ لاله به آرامی بر زمین میریخت.
محیطش گشت آتش با صد افسوس
تن او شمع و آتش گشت فانوس
هوش مصنوعی: محیط او پر از آتش شد و به شدت افسوس میخوردند. بدن او مانند شمعی شد که در آتش میسوزد و نورش را به همه جا میتاباند.
ز خون دل بر آتش روغن افشاند
سپند اشک دامن دامن افشاند
هوش مصنوعی: از دل پر از درد و رنج، بر آتش درد و غم، روغنی میریزد و اشکها مثل دامن بر زمین میافشاند.
ز آتش وعده گاه یار پرسید
سراغ جلوهٔ دیدار پرسید
هوش مصنوعی: از آتش عشق یار دربارهٔ زمان ملاقات و زیبایی او سوال کرد.
خبر داد آتش از راز درونش
به کوثر گشت آتش رهنمونش
هوش مصنوعی: آتش از وجود خود خبر داد و در نتیجه به کوثر (بهشتی) راهنمایی شد.
چو آگه شد هم از ره بر سرش تافت
نقابش را به بوس ازرو برانداخت
هوش مصنوعی: زمانی که او از حضورش باخبر شد، با نور چهرهاش پرده را کنار زد و با بوسهای آن را برداشت.
سر شوریده بر زانو نهادش
لبش بوسید و رو بر رو نهادش
هوش مصنوعی: سر شانهاش را بر زانوی او گذاشت، لبش را بوسید و صورتش را بر روی او قرار داد.
به مژگان شعله بر پیچید از موی
به خوی شستش غبار آتش از رو
هوش مصنوعی: با مژگان زیبای خود آتش را به دور میزند و با موهایش، غبار آتش را از چهرهاش میشوید.
کشیدش تنگتر از جان در آغوش
چو جانان یافت کرده جان فراموش
هوش مصنوعی: او را در آغوش میفشارد، بهقدری نزدیک که جانش را فراموش کرده و عشق را پیدا کرده است.
به نوعی امتزاج آن دو تن شد
که جان این، تن او را کفن شد
هوش مصنوعی: به شکلی پیوندی بین آن دو ایجاد شد که روح یکی، جسم دیگری را پوشانید.