گنجور

بخش ۱۰ - خبر یافتن پادشاه و طلب نمودن دختر را و منع کردن و قبول نکردن او

چمن پیرای این آتش هوا باغ
نمک سود این چنین سازد گل داغ
که چون این قصه در عالم سمرشد
شه کار آزمایان را خبر شد
که دلکش دختری نادیده ایام
لب از جلاب طفلی شیر آشام
درش در طبع نیسان قطره مانده
صدف را حسرتش در خون نشانده
چو گل در مهد عصمت پروریده
نسیم دیده در وی نا دمیده
هنوز از شیر طفلی لب نشسته
هنوز از صد گلش یک گل نرسته
برای تیره روزی شور بختی
که در وصلش نیاسودست لختی
گزیده بر دوعالم سوختن را
شده آماده خاکستر شدن را
ز شوق دل بود جان خرابش
کباب آتش و آتش کبابش
چو طفلان گرم آتشبازی عشق
قدم بر جای دست اندازی عشق
به منع هیچ کس سر در نیارد
چو آتش از کسی پروا ندارد
مزاجش را هوای جان مضر شد
علاجش هم به آتش منحصر شد
چو شاه این ماجرا بشنید بگریست
که عشقا این همه کافر دلی چیست
مروت دشمنا با او چه داری
به آن ریحان آتشبو چه داری
جوان مرد آنکه با مردان ستیزد
بجز ننگ از نبرد زن چه خیزد
اگر مردی تو با نوعی در آمیز
کف خونش به خاکستر بر آمیز
ز غیرت مندی آن ناتوان دل
چو آتش گشت شاه مهربان دل
شکوهش با ترحم آشنا شد
به حکم امتحان فرمان روا شد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چمن پیرای این آتش هوا باغ
نمک سود این چنین سازد گل داغ
هوش مصنوعی: چمن‌ها، زیبا و دل‌انگیز، به خاطر این آتش و هوای داغ پر از خوشبویی و لطافت می‌شوند، اما در عوض، گل‌ها‌ و گیاهان هم می‌سوزند و دچار آسیب می‌شوند.
که چون این قصه در عالم سمرشد
شه کار آزمایان را خبر شد
هوش مصنوعی: این داستان در عالم به اشتراک گذاشته شد و خبر کارهای آزمایشگران به گوش همه رسید.
که دلکش دختری نادیده ایام
لب از جلاب طفلی شیر آشام
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلربا که هنوز در زمان خود شناخته نشده، لب‌هایش مانند نوشیدنی گوارا و لذت‌بخش است.
درش در طبع نیسان قطره مانده
صدف را حسرتش در خون نشانده
هوش مصنوعی: در درون طبع نیسان، قطره‌ای از باران مانده و حسرت آن به صورت خون بر دل نشسته است.
چو گل در مهد عصمت پروریده
نسیم دیده در وی نا دمیده
هوش مصنوعی: مانند گلی که در آغوش پاکی و معصومیت پرورش یافته، هیچ بادی از نگاه‌های ناپاک بر آن وزیده نشده است.
هنوز از شیر طفلی لب نشسته
هنوز از صد گلش یک گل نرسته
هوش مصنوعی: او هنوز کودک است و از شیر مادرش خوردن را آغاز نکرده و هنوز هیچ گل زیبای زندگی‌اش شکوفا نشده است.
برای تیره روزی شور بختی
که در وصلش نیاسودست لختی
هوش مصنوعی: برای کسی که در عشق به معشوقش هیچ آسایشی ندارد، تنها یک لحظه از بدی روزگار کافی است.
گزیده بر دوعالم سوختن را
شده آماده خاکستر شدن را
هوش مصنوعی: آماده شدن برای سوختن در دو جهان و تبدیل شدن به خاکستر.
ز شوق دل بود جان خرابش
کباب آتش و آتش کبابش
هوش مصنوعی: از شوق و عشق دل، جان او در آتش می‌سوزد و این آتش، گوشت و جان او را کباب می‌کند.
چو طفلان گرم آتشبازی عشق
قدم بر جای دست اندازی عشق
هوش مصنوعی: مانند کودکان که در حال بازی با آتش هستند، عشق ما را به تحرک واداشته و به ما اجازه نمی‌دهد که ساکن بمانیم. عشق در این بازی، ما را به تحرک و تلاش برای جلب توجه و عشق دیگران می‌کشاند.
به منع هیچ کس سر در نیارد
چو آتش از کسی پروا ندارد
هوش مصنوعی: آتش هیچ‌گاه از کسی نمی‌ترسد و به خواسته‌های دیگران توجهی نمی‌کند. هرگز تحت تأثیر منع و محدودیت هیچ‌کس قرار نمی‌گیرد.
مزاجش را هوای جان مضر شد
علاجش هم به آتش منحصر شد
هوش مصنوعی: مزاج او به خاطر وضعیتش آسیب دیده و تنها راه درمانش آتش شده است.
چو شاه این ماجرا بشنید بگریست
که عشقا این همه کافر دلی چیست
هوش مصنوعی: وقتی شاه این داستان را شنید، اشک ریخت و گفت: عشق چرا اینقدر دل‌های مردم را بی‌قرار کرده است؟
مروت دشمنا با او چه داری
به آن ریحان آتشبو چه داری
هوش مصنوعی: مروت دشمنان با او چیست؟ تو چه ارتباطی با آن گل خوشبو داری؟
جوان مرد آنکه با مردان ستیزد
بجز ننگ از نبرد زن چه خیزد
هوش مصنوعی: جوانمرد کسی است که با مردان به مبارزه می‌پردازد و از این نبرد، جز ننگ و عیب برای زنان چیزی برنمی‌خیزد.
اگر مردی تو با نوعی در آمیز
کف خونش به خاکستر بر آمیز
هوش مصنوعی: اگر تو مردی، به نوعی با خون او در آمیخته شو و آن را به خاکستر تبدیل کن.
ز غیرت مندی آن ناتوان دل
چو آتش گشت شاه مهربان دل
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت و غیرت‌مندی من، دل ضعیف و بی‌چاره‌ام به شدت همچون آتش درخشید و شاه دل مهربان من را تحت تأثیر قرار داد.
شکوهش با ترحم آشنا شد
به حکم امتحان فرمان روا شد
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت او به خاطر شفقت و مهربانی امتحان شد و به فرمان پذیری رسید.