گنجور

شمارهٔ ۳

بزم ما بزم عاشقان باشد
نقل ما نقل عارفان باشد
هرنفس جان تازه از غیب
از تن عاشقان روان باشد
هرکه آمد ببزم ما بنشست
فارغ از ملک دو جهان باشد
دل چو پروانه مراد بسوخت
شمع خلوت سرای جان باشد
آفتاب جمال روزافزون
از گریبان شب عیان باشد
هرکه از خویشتن شود فانی
باقی ملک جاودان باشد
به زبان فصیح میگویم
تا مرا نطق در زبان باشد
که همه فانیند باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
صورت ما چو جام و معنی می
باطنا نائیست و ظاهر نی
ازوجودش وجود ما موجود
بی وجودش وجود ما لاشی
مطلب خود ز خود طلب میکن
زانکه مقصود خود خودی هی هی
در ره عاشقان خرد لنگست
کی ز عقل تو گردد این ره طی
هرکه نوشید باده عشقش
برده درآب زندگانی پی
وانکه شد کشته در ره جانان
گشته در کیش عشقبازان حی
گوش جان برگشا و شو خاموش
سرنائی عیان شنو از نی
که همه فانیند و باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
نور رویش بدیده پیدا کن
دیده از نور روش بینا کن
جام گیتی نما بدست آور
عکس ساقی دراو تماشا کن
از خودی بگسل و باو پیوند
رو وصال خدا تمنا کن
غیر حق گر کنی ز دل بیرون
حق بگوید که روی با ما کن
چشم جان برگشا ببین رویش
دیده بر حسن یار بینا کن
همچو قطره درآ دراین دریا
خویشتن را غریق دریا کن
گر بدیوان دل فرورفتی
این بلوح ضمیر انشا کن
که همه فانیند و باقی کن
لیس فی الدار غیره دیار
دور پرگار در میان آمد
نقطه در دایره عیان آمد
سرتوحید قطب عالم شد
مهدی آخرالزمان آمد
عکس دلدار در دلم بنمود
وین مبرا ازین و آن آمد
هرکه سرباخت اندرین دریا
سرور جمله عاشقان آمد
سر وحدت یقین ز حال نمود
کثرت زلف درکمان آمد
دل چومشغول ذکر حق گردید
این سخن حاصل زبان آمد
که همه فانیند و باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
نقش او در خیال می بینم
در خیال آن جمال می بینم
آب حیوان و چشمه کوثر
جرعه زان زلال می بینم
نقش غیری اگر خیال کنم
آن خیال محال می بینم
بزم عشقست و عاشقان سرمست
همه در وجد و حال می بینم
عیش دنیا و عشرت مردم
سربسر قیل و قال می بینم
مجلس عاشقان بوجد آمد
ذوق اهل کمال می بینم
چون بدریای دل فرو رفتم
در زبان این مقال می بینم
که همه فانیند و باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
دوش آن ساقی قدح در دست
از در ما درآمد و بنشست
توبه سالخورده ما را
خوش سبک جام و باده را بشکست
دیده نقش جمال او چون دید
نقش غیری دگر خیال نبست
کی کند یاد چشمه حیوان
هرکه نوشید باده آن مست
خرم آن رند مست عالم سوز
که ز بود و نبود خود وارست
هرکه با ما درآمد اندر دیر
از خودی رست و با خداپیوست
این سخن خوش بگفت مردانه
در خرابات با من سرمست
که همه فانیند و باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
آفتاب سپهر یزدانی
شاه مردان علی عمرانی
برهمه رهروان شد اولادش
هادی و رهنمای ربانی
شده در راه حق رضا تسلیم
کرده مسند به تخت سلطانی
مهدی آخر الزمان باشد
صاحب خاتم سلیمانی
مستی ما ز باده دگر است
تو ننوشیده چه میدانی
ما مریدان سید سرمست
هادی وقت پیر روحانی
تا به بینی عیان تو نور علی
این سخن را بذوق میدانی
که همه فانیند و باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بزم ما بزم عاشقان باشد
نقل ما نقل عارفان باشد
هوش مصنوعی: محفل ما مخصوص عاشقان است و داستان‌هایمان سخنان عارفان و حکیمان خواهد بود.
هرنفس جان تازه از غیب
از تن عاشقان روان باشد
هوش مصنوعی: هر لحظه، جان تازه‌ای از عالم غیب برای عاشقان جاری است.
هرکه آمد ببزم ما بنشست
فارغ از ملک دو جهان باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که به جمع ما بپیوندد، از دغدغه‌های دنیا و آخرت آزاد شده و آسوده خاطر خواهد بود.
دل چو پروانه مراد بسوخت
شمع خلوت سرای جان باشد
هوش مصنوعی: دل همچون پروانه‌ای است که برای رسیدن به آرزوهایش، خود را به شمعی که در خلوت جان می‌درخشد، می‌سوزاند.
آفتاب جمال روزافزون
از گریبان شب عیان باشد
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبایی و نور خورشید در حال افزایش، از تاریکی شب به وضوح نمایان است.
هرکه از خویشتن شود فانی
باقی ملک جاودان باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که از خودخواهی و دلبستگی‌های شخصی بگذرد و به نوعی فانی شود، می‌تواند به حقیقتی پایدار و ابدی دست یابد.
به زبان فصیح میگویم
تا مرا نطق در زبان باشد
هوش مصنوعی: من به زبان شیوایی صحبت می‌کنم تا قدرت بیان خود را نشان دهم.
که همه فانیند باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا زودگذر و فناپذیر است و تنها محبوب واقعی من در این خانه، یعنی دنیای ما، وجود ندارد.
صورت ما چو جام و معنی می
باطنا نائیست و ظاهر نی
هوش مصنوعی: چهره‌ی ما مانند جام است و معنای درون ما همچون می باطنی نیست و فقط ظاهر را نشان می‌دهد.
ازوجودش وجود ما موجود
بی وجودش وجود ما لاشی
هوش مصنوعی: وجود او باعث وجود ماست و بدون او، وجود ما هیچ و بی‌ارزش است.
مطلب خود ز خود طلب میکن
زانکه مقصود خود خودی هی هی
هوش مصنوعی: شخص باید از درون خود، خواسته‌هایش را جستجو کند، زیرا هدف نهایی او در وجود خودش نهفته است.
در ره عاشقان خرد لنگست
کی ز عقل تو گردد این ره طی
هوش مصنوعی: در مسیر عاشقان، عقل و اندیشه به درستی عمل نمی‌کند، پس چگونه می‌توان با عقل خود این راه را پیمود؟
هرکه نوشید باده عشقش
برده درآب زندگانی پی
هوش مصنوعی: هر کسی که طعم عشق را چشیده باشد، در دریاچه زندگی غرق شده است.
وانکه شد کشته در ره جانان
گشته در کیش عشقبازان حی
هوش مصنوعی: کسی که در راه محبوب خود به عشق کشته شده، اکنون در زمره عاشقان قرار گرفته و از آن‌هاست.
گوش جان برگشا و شو خاموش
سرنائی عیان شنو از نی
هوش مصنوعی: به دقت به یادها و احساسات درونی‌ات گوش کن و در سکوت به صدای واقعی وجودت توجه کن، همان‌طور که از ساز نی نغمه‌ها شنیده می‌شود.
که همه فانیند و باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا زوال‌پذیر است و تنها دوست واقعی وجود دارد که در این خانه (دنیا) جز او کسی نیست.
نور رویش بدیده پیدا کن
دیده از نور روش بینا کن
هوش مصنوعی: نور چهره‌اش را به چشم خود ببین، و با نور او دید خود را روشن کن.
جام گیتی نما بدست آور
عکس ساقی دراو تماشا کن
هوش مصنوعی: به دقت به دنیا و زیبایی‌های آن نگاه کن و در این تصویر، آثار زیبایی که ساقی (باران یا نوشیدنی) به زحمت خلق کرده است را مشاهده کن.
از خودی بگسل و باو پیوند
رو وصال خدا تمنا کن
هوش مصنوعی: از وابستگی‌های خود دور شو و به ارتباط با او بپرداز و درخواست نزدیکی به خدا را داشته باش.
غیر حق گر کنی ز دل بیرون
حق بگوید که روی با ما کن
هوش مصنوعی: اگر غیر از حق را از دل خود بیرون کنی، به تو خواهد گفت که با ما رویکردی داشته باش.
چشم جان برگشا ببین رویش
دیده بر حسن یار بینا کن
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و زیبایی محبوب را ببین، به طوری که با چشم دل و با درک عمیق خود آن را درک کنی.
همچو قطره درآ دراین دریا
خویشتن را غریق دریا کن
هوش مصنوعی: به مانند یک قطره آب در این دریا وارد شو و خود را در عمق آن غرق کن.
گر بدیوان دل فرورفتی
این بلوح ضمیر انشا کن
هوش مصنوعی: اگر به قلب دیوانه‌وار افتادی، این صفحه‌ی دل را بنویس.
که همه فانیند و باقی کن
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا زودگذر و فانی است و تنها اوست که باقی می‌ماند؛ در این خانه، جز او هیچ کس نیست.
دور پرگار در میان آمد
نقطه در دایره عیان آمد
هوش مصنوعی: پرگار دور می‌زند و در مرکز دایره، نقطه‌ای مشخص و واضح به وجود می‌آید.
سرتوحید قطب عالم شد
مهدی آخرالزمان آمد
هوش مصنوعی: سر توحید، محور و مرکز عالم شد و مهدی، مصلح آخرالزمان آمد.
عکس دلدار در دلم بنمود
وین مبرا ازین و آن آمد
هوش مصنوعی: صورت محبوب در دل من نمایان شد و از این و آن پاک و خالص آمد.
هرکه سرباخت اندرین دریا
سرور جمله عاشقان آمد
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دریا غم و اندوهی را تجربه کند، به نوعی به شادی و خوشحالی تمام عاشقان دست پیدا کرده است.
سر وحدت یقین ز حال نمود
کثرت زلف درکمان آمد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی حال و وضعیت یکتایی و وحدت را تجربه می‌کنیم، در عین حال می‌توانیم تنوع و کثرت زیبایی را در جزئیات مشاهده کنیم. همچنین اشاره دارد به اینکه با دیدن زیبایی‌های مختلف، به عمق و حقیقت وجودی نزدیک‌تر می‌شویم.
دل چومشغول ذکر حق گردید
این سخن حاصل زبان آمد
هوش مصنوعی: وقتی که دل مشغول یاد خدا شد، این سخن از عمق وجود آمد و بیان شد.
که همه فانیند و باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا زودگذر و فانی است، و تنها محبوب واقعی است که در این خانه باقی می‌ماند و جز او هیچ کسی در این دنیا وجود ندارد.
نقش او در خیال می بینم
در خیال آن جمال می بینم
هوش مصنوعی: تصویر او را در ذهن خود می‌بینم و در خیال خود زیبایی او را احساس می‌کنم.
آب حیوان و چشمه کوثر
جرعه زان زلال می بینم
هوش مصنوعی: می‌توانم ببینم که آب حیات و چشمه کوثر را در جرعه‌ای از آن آب زلال می‌یابم.
نقش غیری اگر خیال کنم
آن خیال محال می بینم
هوش مصنوعی: اگر به خیال کسی دیگر فکر کنم، می‌بینم که آن خیال محال و غیرممکن است.
بزم عشقست و عاشقان سرمست
همه در وجد و حال می بینم
هوش مصنوعی: محفل عشق برقرار است و عاشقان در غرق شادی و سرخوشی هستند. همه جا را پر از شور و حال می‌بینم.
عیش دنیا و عشرت مردم
سربسر قیل و قال می بینم
هوش مصنوعی: زندگی و خوشگذرانى مردم را پر از حرف و حدیث می‌بینم.
مجلس عاشقان بوجد آمد
ذوق اهل کمال می بینم
هوش مصنوعی: مجلس دوستداران پرشور شده و من شور و شوق اهل کمال را می‌بینم.
چون بدریای دل فرو رفتم
در زبان این مقال می بینم
هوش مصنوعی: زمانی که به عمق احساسات و دل خود نفوذ کردم، در این گفت‌وگو و سخن‌ها، موضوعاتی را مشاهده می‌کنم.
که همه فانیند و باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: همه موجودات زودگذرند و تنها یاری که باقی می‌ماند، خداوند است و در این دنیا غیر از او کسی را نمی‌توان یافت.
دوش آن ساقی قدح در دست
از در ما درآمد و بنشست
هوش مصنوعی: دیروز، آن نوشیدن‌گاه که جامی در دست داشت، از درِ ما وارد شد و نشسته است.
توبه سالخورده ما را
خوش سبک جام و باده را بشکست
هوش مصنوعی: توبه ما که در سن و سالی رسیده است، به راحتی شراب و لذت‌های زندگی را کنار گذاشت.
دیده نقش جمال او چون دید
نقش غیری دگر خیال نبست
هوش مصنوعی: چشمم وقتی زیبایی او را دید، دیگر هیچ تصویری از کسی دیگر در ذهنم باقی نماند.
کی کند یاد چشمه حیوان
هرکه نوشید باده آن مست
هوش مصنوعی: هر کس که از باده مستی را چشیده باشد، دیگر به یاد چشمه حیات نخواهد افتاد.
خرم آن رند مست عالم سوز
که ز بود و نبود خود وارست
هوش مصنوعی: آن خوشحال و بی‌خیال، که دلش را به درد و رنج دیگران سپرده و از تعلقات دنیا رهانیده است.
هرکه با ما درآمد اندر دیر
از خودی رست و با خداپیوست
هوش مصنوعی: هر کسی که به جمع ما بیاید و در پیشگاه خداوند قرار گیرد، از خودخواهی و انانیت رها می‌شود و به ارتباط معنوی و نزدیکی با پروردگار دست می‌یابد.
این سخن خوش بگفت مردانه
در خرابات با من سرمست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی با شهامت و دلیرانه در محیطی پر از شورو شوق و بی‌خیالی، از سخنانی زیبا و دلنشین صحبت کرده است. او در حالتی شاداب و سرمست از زندگی، کلمات خوش را به زبان می‌آورد.
که همه فانیند و باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیاست و تنها محبوبی که وجود دارد، اوست و غیر از او در این دنیا جایی نیست.
آفتاب سپهر یزدانی
شاه مردان علی عمرانی
هوش مصنوعی: خورشید آسمان الهی، شاهِ مردان علی، باعث آبادانی و شکوفایی است.
برهمه رهروان شد اولادش
هادی و رهنمای ربانی
هوش مصنوعی: فرزندان او، راهنمایان و هدایت‌کنندگان الهی برای تمام مسیرها هستند.
شده در راه حق رضا تسلیم
کرده مسند به تخت سلطانی
هوش مصنوعی: در راه حق و حقیقت، شخصی استعداد و مقام خود را برای رضایت خداوند فدای سلطنت و قدرت دنیوی کرده است.
مهدی آخر الزمان باشد
صاحب خاتم سلیمانی
هوش مصنوعی: مهدی در زمان‌های آخر نمایان می‌شود و او دارای ویژگی‌ها و قدرت‌های خاصی است که به خاتم سلیمانی اشاره دارد.
مستی ما ز باده دگر است
تو ننوشیده چه میدانی
هوش مصنوعی: ما از اثر باده‌ای دیگر مست شده‌ایم، حال تو که آن را نچشیده‌ای چگونه می‌توانی درک کنی؟
ما مریدان سید سرمست
هادی وقت پیر روحانی
هوش مصنوعی: ما پیروان سید سرمست و راهنمای زمان، تحت هدایت یک شخصیت روحانی قرار گرفته‌ایم.
تا به بینی عیان تو نور علی
این سخن را بذوق میدانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که نور علی به چشم تو روشن است، می‌فهمی که این سخن را با ذوق درک می‌کنی.
که همه فانیند و باقی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا گذرا و زودگذر است و تنها محبوب واقعی ما وجودی است که در هیچ کجا جز در قلب ما نیست.