گنجور

شمارهٔ ۶۵

بیا ای از رخت چشم بدان دور
مکن از خویش نیکان را تو مهجور
کنون کز ساغر عشرت شدی مست
چنین ما را بغم مگذار مخمور
ز رویت چشم هرگز برنداریم
که ما را در نظر هستی تو منظور
توان مستور مهرت داشت در دل
اگر ماندی می اندر شیشه مستور
مرا مستی ز لعل و چشم ساقیست
نه از جام بلور و آب انگور
دلی دیگر نمی بینم در این شهر
که نبود از غم هجر تو مسرور
ز رویت تافته تا نور نوری
تجلی زار گشته عالم از نور

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ای از رخت چشم بدان دور
مکن از خویش نیکان را تو مهجور
هوش مصنوعی: بیا و از چهره‌ات برم را دور نکن، نیکان را از خود دور می‌سازی.
کنون کز ساغر عشرت شدی مست
چنین ما را بغم مگذار مخمور
هوش مصنوعی: حالا که از جام شادی سرمست شده‌ای، ما را با غم و اندوه خود آزرده نکن.
ز رویت چشم هرگز برنداریم
که ما را در نظر هستی تو منظور
هوش مصنوعی: ما هرگز از زیبایی چهره‌ات چشم برنمی‌داریم، زیرا تو در نظر ما حقیقت وجودی‌امان هستی.
توان مستور مهرت داشت در دل
اگر ماندی می اندر شیشه مستور
هوش مصنوعی: اگر عشق تو در دل من باقی بماند، می‌توانم رازها و احساسات درونم را مثل مایع در شیشه‌ای پوشیده نگه دارم.
مرا مستی ز لعل و چشم ساقیست
نه از جام بلور و آب انگور
هوش مصنوعی: مست شدن من به خاطر زیبایی و نگاه ساقی است و نه به خاطر شراب در جام بلورینی.
دلی دیگر نمی بینم در این شهر
که نبود از غم هجر تو مسرور
هوش مصنوعی: در این شهر دیگر دلی نمی‌بینم که از غم دوری تو خوشحال باشد.
ز رویت تافته تا نور نوری
تجلی زار گشته عالم از نور
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و نوری که از چهره‌ات می‌تابد، جهان به وضوح و درخشش آمده و همه چیز از نور تو روشن شده است.