شمارهٔ ۴۹
دل گرچه ترا بمن نباشد
جان بی تو مرا بتن نباشد
با این قد و ناز و دلفریبی
سروی چو تو در چمن نباشد
تنها نه برنگ تو گلی نیست
هر نافه که در سمن نباشد
از غنچه دهن مجو که آن را
پیش دهنت دهن نباشد
یک نافه ز موی عنبرینت
در چین چه که در ختن نباشد
هر دل که شهید غمزه تست
جز خون ببرش کفن نباشد
نور از تو چه در سخن برآید
کس را ببرش سخن نباشد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل گرچه ترا بمن نباشد
جان بی تو مرا بتن نباشد
هوش مصنوعی: اگرچه قلب تو به من تعلقی ندارد، اما بدون تو جانم به هیچ چیز نمیارزد.
با این قد و ناز و دلفریبی
سروی چو تو در چمن نباشد
هوش مصنوعی: با این قامت و زیبایی و فریبندگی، در باغ هیچ درخت سرو مانند تو وجود ندارد.
تنها نه برنگ تو گلی نیست
هر نافه که در سمن نباشد
هوش مصنوعی: تنها زیبایی تو نیست که در گل وجود دارد؛ هر عطر و بویی که در گلزار نباشد، بیمعناست.
از غنچه دهن مجو که آن را
پیش دهنت دهن نباشد
هوش مصنوعی: غنچه را نخواه که به دهان تو نزدیک شود، زیرا در این حالت دهانی برای تو وجود ندارد.
یک نافه ز موی عنبرینت
در چین چه که در ختن نباشد
هوش مصنوعی: یک رشته از موهای خوشبو و عطری که تو داری، چقدر در چین خاص و منحصر به فرد است، به طوری که حتی در ختن (شهری در چین) هم مشابه آن وجود ندارد.
هر دل که شهید غمزه تست
جز خون ببرش کفن نباشد
هوش مصنوعی: هر دلی که به عشق تو دچار غم و اندوه شده، جز خون و درد او را چیزی پوشاننده نیست.
نور از تو چه در سخن برآید
کس را ببرش سخن نباشد
هوش مصنوعی: نور وجود تو چنان تابانی دارد که هیچکس نمیتواند در کلامش به زیبایی تو نزدیک شود. اگر کسی بخواهد به تو سخن بگوید، از آنجایی که کلامش به اندازهٔ نور وجود تو نیست، نخواهی شنید.