گنجور

شمارهٔ ۵۰

کسی کان غم دلستانی ندارد
چو جسمی بودآنکه جانی ندارد
چه پرسی زنام و چه پرسی نشانش
کسی را که نام و نشانی ندارد
بجز تیر حسرت چه حاصل کسی را
که آن یار ابرو کمانی ندارد
دلم جز گل رو و گلزار کویش
هوای گل و گلستانی ندارد
بوصف دهانش بود غنچه گویا
ولیکن چو سوسن زبانی ندارد
دراین گلستان جز بهار رخش را
بهاری که در پی خزانی ندارد
بیان معانی کند نور بشنو
اگر چه معانی بیانی ندارد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کسی کان غم دلستانی ندارد
چو جسمی بودآنکه جانی ندارد
هوش مصنوعی: کسی که دلش غم و اندوهی ندارد، مانند جسمی می‌ماند که جان ندارد.
چه پرسی زنام و چه پرسی نشانش
کسی را که نام و نشانی ندارد
هوش مصنوعی: چرا از کسی که هیچ نام و نشانی ندارد سوال می‌کنی؟
بجز تیر حسرت چه حاصل کسی را
که آن یار ابرو کمانی ندارد
هوش مصنوعی: جز حسرت و ناامیدی چه چیزی نصیب کسی می‌شود، وقتی که آن معشوقِ خوش‌چهره‌ای که ابروهای کمانی دارد، در کنار او نیست؟
دلم جز گل رو و گلزار کویش
هوای گل و گلستانی ندارد
هوش مصنوعی: دل من تنها به یاد تو و باغ و گل‌های توست و هیچ آرزویی جز گل و باغستانی مانند آن ندارم.
بوصف دهانش بود غنچه گویا
ولیکن چو سوسن زبانی ندارد
هوش مصنوعی: دهان او به زیبایی غنچه‌ای می‌ماند، اما مانند سوسن زبان ندارد و نمی‌تواند سخن بگوید.
دراین گلستان جز بهار رخش را
بهاری که در پی خزانی ندارد
هوش مصنوعی: در این گلستان فقط چهره‌ی زیبای معشوق همانند بهاری است که هیچ‌گاه به خزان نمی‌رسد.
بیان معانی کند نور بشنو
اگر چه معانی بیانی ندارد
هوش مصنوعی: اگرچه برخی معانی را نمی‌توان به زبان آورد و بیان کرد، اما نور و روشنی می‌تواند آن‌ها را به وضوح منتقل کند.