شمارهٔ ۴۶
ای قفل دل ما را لعل لب تو مفتاح
مفتوح نما باری قفلم ز دل ای فتاح
تا کی ز غمم مرده باشد دل افسرده
مطرب بکف آور دف ساقی بقدح کن راح
آن دف که چو بخروشد افلاک برقص آرد
وآن راح که چون جوشد انجام بود مصباح
مصباح چو روشن شد افلاک برقص آمد
نور و طربی باید گردد بدلم اصلاح
دلرفت چو اصلاحی از فیض دف و راحی
چون جسم شود ساکن در مصطبه ارواح
نورآمد و روح آمد آن گنج فتوح آمد
در بحر چو نوح آمد هم کشتی و هم ملاح
چون نور تجلی کرد در ملک شهود از غیب
شد کنز معانی را کلکش بیان مفتاح
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای قفل دل ما را لعل لب تو مفتاح
مفتوح نما باری قفلم ز دل ای فتاح
هوش مصنوعی: ای قفل دل ما را با لبهای سرخ تو باز کن، بگذار قفل دلم از بین برود، ای کسی که گشایشدهندهای.
تا کی ز غمم مرده باشد دل افسرده
مطرب بکف آور دف ساقی بقدح کن راح
هوش مصنوعی: تا کی باید دل غمگین و افسرده باشد؟ ای مطرب، دفی به دست بگیر و با باده، دلها را شاد کن.
آن دف که چو بخروشد افلاک برقص آرد
وآن راح که چون جوشد انجام بود مصباح
هوش مصنوعی: آن دفی که وقتی به صدا در میآید، آسمانها را به رقص در میآورد و آن نوری که وقتی به جوش میآید، پایاناش میشود چراغی روشند.
مصباح چو روشن شد افلاک برقص آمد
نور و طربی باید گردد بدلم اصلاح
هوش مصنوعی: وقتی چراغ روشن شد، آسمانها به رقص درآمدند و این نور و شادی باید در دل من اصلاح و بهبود یابد.
دلرفت چو اصلاحی از فیض دف و راحی
چون جسم شود ساکن در مصطبه ارواح
هوش مصنوعی: وقتی دل از خوشی پر شود، مانند یک ساز موزون و شاداب مینوازد. اما وقتی جسم انسان در مکانی ثابت بماند، روح او بیحرکت و بدون شور و هیجان میشود.
نورآمد و روح آمد آن گنج فتوح آمد
در بحر چو نوح آمد هم کشتی و هم ملاح
هوش مصنوعی: نور و روحی تازه و با ارزش پدیدار شد. همچون نوح که در دریا آمد، این گنج نهان نیز به ظهور رسید و هم کشتی و هم ناخدا را به همراه دارد.
چون نور تجلی کرد در ملک شهود از غیب
شد کنز معانی را کلکش بیان مفتاح
هوش مصنوعی: وقتی نور حقیقت در عالم مشاهده ظهور کرد، اسرار پنهان به وضوح نمایان شدند و رازهای معنایی به درستی توضیح داده شدند.