شمارهٔ ۴۳
مرا قبله جان کنون روی اوست
که محراب دل طاق ابروی اوست
بدیدار بیت الحرامش چکار
کسیرا که دل کعبه کوی اوست
سراسر جهان و در او هر چه هست
یکی جلوه از روی نیکوی اوست
عبیر بهشتی و مشک تتار
همه نافه چین گیسوی اوست
فریبم بطوبی مده زاهدا
که طوبی من قد دلجوی اوست
برد پنجه کی دست چو بین عقل
ز عشقی که فولاد بازوی اوست
چو نورم رهائی دگر مشکل است
ز چوگان عشقش که دل کوی اوست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا قبله جان کنون روی اوست
که محراب دل طاق ابروی اوست
هوش مصنوعی: اکنون معشوق من، راه و قبله محبت است و دل من به زیبایی و آرایش ابروهای او جذب شده است.
بدیدار بیت الحرامش چکار
کسیرا که دل کعبه کوی اوست
هوش مصنوعی: آن کسی که دلش در کعبهٔ عشق و محبت او جای دارد، چه نیازی به رفتن برای زیارت خانهٔ کعبه دارد؟
سراسر جهان و در او هر چه هست
یکی جلوه از روی نیکوی اوست
هوش مصنوعی: در کل جهان و در تمام چیزهایی که وجود دارد، همه به نوعی نشاندهنده زیبایی او هستند.
عبیر بهشتی و مشک تتار
همه نافه چین گیسوی اوست
هوش مصنوعی: عطر بهشت و بوی مشک تاتاری همه از موی اوست که به زیبایی بافته شده است.
فریبم بطوبی مده زاهدا
که طوبی من قد دلجوی اوست
هوش مصنوعی: به من طوبی نده، ای زاهد! چون طوبی من به خاطر دلجویی اوست.
برد پنجه کی دست چو بین عقل
ز عشقی که فولاد بازوی اوست
هوش مصنوعی: دست هیچ کس قدرتی ندارد، چون عقل او تحت تاثیر عشقی قرار گرفته که به اندازه فولاد قوی است.
چو نورم رهائی دگر مشکل است
ز چوگان عشقش که دل کوی اوست
هوش مصنوعی: وقتی که نور و روشنایی هستم، رهایی از عشق او دیگر دشوار است، زیرا دل من در کوی او گیر کرده است.