شمارهٔ ۴۰
آن یار که دی از بر من بار سفربست
گویابهلاک من مهجور کمر بست
تا سربرهش هر قدمی فرش نماید
خورشید کمر بست چو آن یار سفربست
از خانه چو او رفت سفر جانب صحرا
با قامت چون سرو و رخ همچو قمر بست
خورشید رخش هر طرف از شعشعه حسن
در دیده نظارگیان راه نظر بست
در رهگذری کان بگذر آمد و بگذشت
از کثرت دلها بقفا راه گذر بست
بس در گذرش چشم تماشا بگشودند
نور نظر خلق بر او راه گذر بست
او رفت و پیش نور دل افکار دعاها
بر یکدگر از رشته خوناب جگربست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن یار که دی از بر من بار سفربست
گویابهلاک من مهجور کمر بست
هوش مصنوعی: آن محبوبی که دیروز از کنار من رفت و بار سفرش را بست، بهطور حتم برای نابودی و جدایی من تصمیم گرفته است.
تا سربرهش هر قدمی فرش نماید
خورشید کمر بست چو آن یار سفربست
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر زیبایی چهره او هر قدمی که برمیدارد، زمین را فرش میکند و در این حال، همچون یاری که در سفر آماده است، به سوی او حرکت میکند.
از خانه چو او رفت سفر جانب صحرا
با قامت چون سرو و رخ همچو قمر بست
هوش مصنوعی: وقتی او از خانه بیرون رفت تا به سمت دشت برود، با قدی مثل سرو و چهرهای مانند ماه، زیبایی زیادی داشت.
خورشید رخش هر طرف از شعشعه حسن
در دیده نظارگیان راه نظر بست
هوش مصنوعی: خورشید زیبایی چهرهاش در هر سو، به خاطر نور دلفریبش، چشم تماشاگران را مسحور کرده و آنها را از دیدن و نگاه کردن بازداشته است.
در رهگذری کان بگذر آمد و بگذشت
از کثرت دلها بقفا راه گذر بست
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، شخصی که از آنجا عبور کرد و از کنار دلهای بسیاری گذشت، در انتها به خاطر این تعداد دلها، راه عبور را بست.
بس در گذرش چشم تماشا بگشودند
نور نظر خلق بر او راه گذر بست
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، نگاهها و توجههای زیادی به او معطوف شد، تا جایی که توجه مردم باعث شد راهی برای عبور نور محبت و نگاه به او بسته شود.
او رفت و پیش نور دل افکار دعاها
بر یکدگر از رشته خوناب جگربست
هوش مصنوعی: او رفت و نور دل را به افکار خود متصل کرد، مانند اینکه دعاها با خونی که از دل میریزد، به هم پیوند خوردهاند.