گنجور

شمارهٔ ۳۶

هر سرو سهی که بر لب جوست
شرمنده سرو قامت اوست
تیر نگهش بسینه سحر
گنجیست و مرا طلسم جادوست
روی دل هر کسی بیاری است
روی دل من بدان پریروست
بلبل بر گل بصد ترانه
آشفته رنگ و واله اوست
قمری بپای شمع بر باد
جان داد و بسوخت کاتشین خوست
نور از لب شکرین آن یار
پیوسته چو طوطی سخنگوست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر سرو سهی که بر لب جوست
شرمنده سرو قامت اوست
هوش مصنوعی: هر درخت بلندی که کنار آب قرار دارد، به خاطر زیبایی و قامت برافراشته‌اش احساس خجالت می‌کند.
تیر نگهش بسینه سحر
گنجیست و مرا طلسم جادوست
هوش مصنوعی: پیکان نگاه او بر سینه صبحگاهان، گنجی را نشان می‌دهد و من درگیر جادوی آن هستم.
روی دل هر کسی بیاری است
روی دل من بدان پریروست
هوش مصنوعی: بر روی دل هر فردی تصویری وجود دارد، اما بر روی دل من آن تصویر همان پری زیبایی است که به چشمانم می‌آید.
بلبل بر گل بصد ترانه
آشفته رنگ و واله اوست
هوش مصنوعی: بلبل با صدای دلنشین و شگفت‌انگیزش بر روی گل آواز می‌خواند و در حالتی گیج و شگفت‌زده به سر می‌برد.
قمری بپای شمع بر باد
جان داد و بسوخت کاتشین خوست
هوش مصنوعی: قمری در کنار شمع جانش را فدای عشق کرد و به خاطر آتش عشقش سوخت.
نور از لب شکرین آن یار
پیوسته چو طوطی سخنگوست
هوش مصنوعی: نور از لب شیرین آن معشوق همیشه مانند صدای خوش طوطی سخن می‌گوید.