شمارهٔ ۲۷
 این دل که جنون همیشه اش خوست 
 دیوانه عشق آن پریروست 
 کس پنجه عشق برنتابد 
 از آهن و رویش ار چه بازوست 
 ای دوست مخور فریب دشمن 
 دشمن به عبث نمیشود دوست 
 این باد مگر ز کوی اوخاست 
 کز وی همه شهر عنبرین بوست 
 عشقش بکجا رود که ما را 
 بنشسته چو مغز در رگ و پوست 
 دلجو نبود چو قد رعناش 
 این سرو روان که بر لب جوست 
 چون نور دگر رهائیش نیست 
 جائیکه اسیر طره اوست 
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
 این دل که جنون همیشه اش خوست 
 دیوانه عشق آن پریروست 
هوش مصنوعی: این دل همیشه در حال جنون و دیوانگی است، زیرا عشق آن معشوق زیبا و دلرباست.
 کس پنجه عشق برنتابد 
 از آهن و رویش ار چه بازوست 
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند زخم عشق را تحمل کند، حتی اگر جسمش قوی و نیرومند باشد.
 ای دوست مخور فریب دشمن 
 دشمن به عبث نمیشود دوست 
هوش مصنوعی: ای دوست، فریب دشمن را نخور؛ زیرا که دشمن هرگز به هدفش نمیرسد و نمیتواند بر دوست پیروز شود.
 این باد مگر ز کوی اوخاست 
 کز وی همه شهر عنبرین بوست 
هوش مصنوعی: این باد شاید از طرف خانه او وزیده باشد، زیرا تمام شهر از بوی خوش آن پر شده است.
 عشقش بکجا رود که ما را 
 بنشسته چو مغز در رگ و پوست 
هوش مصنوعی: عشق او به کجا میتواند برود زمانی که ما مانند مغز در داخل رگ و پوست نشستهایم؟
 دلجو نبود چو قد رعناش 
 این سرو روان که بر لب جوست 
هوش مصنوعی: دلخواهی در کار نبود، زیرا قامت زیبای او مانند سروی است که بر لب جوی ایستاده است.
 چون نور دگر رهائیش نیست 
 جائیکه اسیر طره اوست 
هوش مصنوعی: اگر نوری دیگر برای رهاییاش نباشد، جایی که اسیر کمند موی اوست، نمیتواند جایی دیگر را بیابد.

نورعلیشاه