گنجور

شمارهٔ ۱۹

سحرگاهان که بگشاده در دوست
تمنا برد ما را تا بر دوست
درآن تاریک شب دیدیم روشن
ز نور حق همه پا و سر دوست
تجلی زار شد طور دل ما
ز خورشید جمال انور دوست
فلک بنشاندش بر سر غباری
که برخیزد ز خاک کشور دوست
مگو از نافه کان قدری ندارد
بپیش طره چون عنبر دوست
حکیما لب ببند از جوهر و کان
که هست از کان دیگر جوهر دوست
چه گوهرها که در راهش فشاندم
چو نور از بهر دیده گوهر دوست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سحرگاهان که بگشاده در دوست
تمنا برد ما را تا بر دوست
هوش مصنوعی: در صبحگاه که دروازه‌های عشق به روی ما گشوده شده‌اند، آرزو داریم که ما را به سوی محبوب ببرد.
درآن تاریک شب دیدیم روشن
ز نور حق همه پا و سر دوست
هوش مصنوعی: در آن شب تاریک، نور حقیقت را مشاهده کردیم که تمام وجود دوست را روشن کرده بود.
تجلی زار شد طور دل ما
ز خورشید جمال انور دوست
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر زیبایی و نور چهره دوست مانند کوه طور روشن و با شکوه شده است.
فلک بنشاندش بر سر غباری
که برخیزد ز خاک کشور دوست
هوش مصنوعی: جهان او را در جایی قرار می‌دهد که از خاک سرزمین محبوبش برخیزد.
مگو از نافه کان قدری ندارد
بپیش طره چون عنبر دوست
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت دوست را نباید با چیزهای کم‌اهمیت و بی‌ارزش مقایسه کرد، چرا که چهره و موهای او ارزش و اعتبار خاصی دارند که قابل مقایسه با هیچ چیز دیگری نیست.
حکیما لب ببند از جوهر و کان
که هست از کان دیگر جوهر دوست
هوش مصنوعی: حکیم، خاموش باش درباره جوهر و اصل، چون آنچه که هست از اصل دیگری است. جوهر دوست در مفهوم دیگری وجود دارد.
چه گوهرها که در راهش فشاندم
چو نور از بهر دیده گوهر دوست
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، بسیاری از جواهرات خود را به باد دادم، همچون نوری که برای روشنی چشم‌ها به خاطر دوستی می‌تابد.