گنجور

شمارهٔ ۱۵

زهی روی تو خورشید جهانتاب
ندارد بی تو خورشید جهان تاب
مگر می خورده کامروز چشمت
ز رنجوری و مخموریست در خواب
طبیبم چون تب عشقت فزون دید
علاجش از لبت فرمود عناب
نصیحت گرچه اول تلخ داروست
درآخر هست شیرین همچو جلاب
سرشکم گر نگیرد دامن دوست
بگیرد دامن صحرا چو سیلاب
درآن مجمع پریشانی مبادا
که آنجا جمع میباشد احباب
چنین گوهر که نور از خامه افشاند
چه نزد اهل دل دریست نایاب

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی روی تو خورشید جهانتاب
ندارد بی تو خورشید جهان تاب
هوش مصنوعی: به چه زیبا، چهره‌ات مانند خورشید درخشان است، اما بدون تو، حتی خورشید هم تاب و توان درخشیدن ندارد.
مگر می خورده کامروز چشمت
ز رنجوری و مخموریست در خواب
هوش مصنوعی: عزیزم، آیا چشمانت در خواب از درد و رنج و بی‌خوابی خبر می‌دهند؟
طبیبم چون تب عشقت فزون دید
علاجش از لبت فرمود عناب
هوش مصنوعی: من وقتی دیدم تب عشق تو زیاد شده، پزشکم گفت درمانش از لب توست.
نصیحت گرچه اول تلخ داروست
درآخر هست شیرین همچو جلاب
هوش مصنوعی: نصیحت در ابتدا ممکن است تلخ و ناخوشایند باشد، اما در نهایت نتیجه‌ای شیرین و خوشایند دارد، مانند دارویی که در ابتدا تلخ است اما در نهایت بهبودی به همراه دارد.
سرشکم گر نگیرد دامن دوست
بگیرد دامن صحرا چو سیلاب
هوش مصنوعی: اگر نازکی‌های دل انسان لطمه ببیند، او به دامن دوست پناه می‌برد، مانند سیلابی که دامن صحرا را می‌گیرد.
درآن مجمع پریشانی مبادا
که آنجا جمع میباشد احباب
هوش مصنوعی: در آن جمع، نگران نباش که دوستان در آنجا هستند.
چنین گوهر که نور از خامه افشاند
چه نزد اهل دل دریست نایاب
هوش مصنوعی: این گوهر که مانند نور از قلم فشانده می‌شود، برای اهل دل و کسانی که ارزش آن را می‌دانند، بسیار کمیاب و ارزشمند است.