گنجور

شمارهٔ ۸

خوش درآمد سحری مهوشی از در ما را
محفل دل ز رخش گشت منور ما را
ساقی ار گردش ساغر نبود باکی نیست
چشم گردان تو بس گردش ساغر ما را
حاجت عنبر و مشگی نبود زانکه مشام
نافه چین شده زان زلف معنبر ما را
دوش وقت سحر ایدل سوی میخانه عشق
ساغری داد بکف ساقی کوثر ما را
وه چه ساغر که از آن قطره چون ریخت بکام
بحر معنی بنظر گشت مصور ما را
نیست اندیشه ام از جنت و دوزخ که بود
شافع روز جزا آل پیمبر ما را
تا بود نور علی جلوه گر ای دل بجهان
کی شود آینه سینه مکدر ما را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش درآمد سحری مهوشی از در ما را
محفل دل ز رخش گشت منور ما را
هوش مصنوعی: در سحرگاه، زیبایی چهره‌ات همچون چهره‌ی محبوبی، نورانی و دل‌نواز وارد زندگی‌ام شد و محفل دل را روشن کرد.
ساقی ار گردش ساغر نبود باکی نیست
چشم گردان تو بس گردش ساغر ما را
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر ساغر در دستت نباشد، نگران نباش، زیرا زیبایی چشمان تو به اندازه‌ی کافی ما را سرمست می‌کند.
حاجت عنبر و مشگی نبود زانکه مشام
نافه چین شده زان زلف معنبر ما را
هوش مصنوعی: نیازی به عنبر و مشک نیست، چون بوی خوش زلف معشوق ما، مشام ما را پر کرده است.
دوش وقت سحر ایدل سوی میخانه عشق
ساغری داد بکف ساقی کوثر ما را
هوش مصنوعی: دیروز در وقت سحر، معشوقه‌ام به سمت میخانه عشق آمد و ساغری را به دست ساقی کوثر به من داد.
وه چه ساغر که از آن قطره چون ریخت بکام
بحر معنی بنظر گشت مصور ما را
هوش مصنوعی: چه لیوانی که وقتی قطره‌ای از آن به دریا بریزد، معنای زیبای آن برای ما به تصویر کشیده می‌شود.
نیست اندیشه ام از جنت و دوزخ که بود
شافع روز جزا آل پیمبر ما را
هوش مصنوعی: من به بهشت و جهنم فکر نمی‌کنم، چون در روز قیامت، شفیع من، پیامبر ماست.
تا بود نور علی جلوه گر ای دل بجهان
کی شود آینه سینه مکدر ما را
هوش مصنوعی: تا زمانی که نور علی درخشنده است، ای دل، چطور ممکن است که آینه سینه ما تیره و کدر شود؟