شمارهٔ ۷
بینم چو خرامان بره آن سرو روان را
ایثار کنم در قدمش نقد روان را
سازد بیکی تیر دو صد طایر جان صید
هرگاه که زه میکند ابروش کمان را
گل را شود از شرم شکر خنده فراموش
بیند به تبسم اگر آن غنچه دهان را
بر اهل وفا عرصه اگر تنگ نخواهد
زینسان ز جفا تنگ چرا بسته میان را
ره نیست خزان را بگلستان وصالش
آری بسوی خلد رهی نیست خزان را
تا چند ببوی گل رخسار تو چون گل
از خار غمت چاک زنم جامه جان را
وقت است که چون نور علی بر رخ اغیار
در معرکه نطق کشم تیغ زبان را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بینم چو خرامان بره آن سرو روان را
ایثار کنم در قدمش نقد روان را
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و ظرافت آن سرو بلند را مشاهده میکنم که به آرامی حرکت میکند، تمایل دارم تا بهترین چیز خود را در راه او اهداء کنم.
سازد بیکی تیر دو صد طایر جان صید
هرگاه که زه میکند ابروش کمان را
هوش مصنوعی: وقتی ابروی زیبا مانند کمان کشیده میشود، تیر عاطفه به سوی دلها پرتاب میشود و بسیاری از جانها را به دام میاندازد.
گل را شود از شرم شکر خنده فراموش
بیند به تبسم اگر آن غنچه دهان را
هوش مصنوعی: گل به خاطر شرم و حیا، خندیدن شکرین را فراموش میکند، اگر غنچهای با لبخند به او نگاه کند.
بر اهل وفا عرصه اگر تنگ نخواهد
زینسان ز جفا تنگ چرا بسته میان را
هوش مصنوعی: اگر برای وفاداران روزگار تنگ شود، پس چرا در دل و میان آنها را با سختی و جفا میبندید؟
ره نیست خزان را بگلستان وصالش
آری بسوی خلد رهی نیست خزان را
هوش مصنوعی: راهی به گلستان وصال نیست، و به بهشت نیز راهی وجود ندارد. آنچه که در اینجا به چالش کشیده شده، این است که در پاییز، از طریق زیباییها و سرسبزیها نمیتوان به بهشت رسید.
تا چند ببوی گل رخسار تو چون گل
از خار غمت چاک زنم جامه جان را
هوش مصنوعی: تا چند میتوانم به زیبایی تو دل ببندم، در حالی که غم تو مانند خار، دلم را میخراشد و من باید با غم تو، جانم را در دل چاک کنم؟
وقت است که چون نور علی بر رخ اغیار
در معرکه نطق کشم تیغ زبان را
هوش مصنوعی: زمانی است که همچون نور علی، با قدرت و وضوح، در میدان گفتگو نمایان شوم و با کلام خود، مانند تیغی برنده، با دیگران سخن بگویم.