گنجور

شمارهٔ ۶۸

اکنون که چمن بساط آراست
شد گردش چرخ کج روش راست
مطرب بدف و ترانه بنشست
ساقی به نشاط و عیش برخاست
اسرار غمش که هست پنهان
در مخزن دل مرا هویدا است
هر صبحدمی طلوع مهری
از مشرق کوی یار پیدا است
بر پای دلم که هست مجنون
زنجیر جنون ز زلف لیلی است
بی پا و سران دشت غم را
درسینه کجا غم سر و پا است
نوری ز علی چه تافت در دل
دل آینه سان از آن مصفاست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اکنون که چمن بساط آراست
شد گردش چرخ کج روش راست
هوش مصنوعی: حال که چمن به زیبایی تزئین شده و آماده است، زمان آن فرا رسیده که کارها سر جای خود قرار گیرد و همه چیز به حالت درست و طبیعی خود بازگردد.
مطرب بدف و ترانه بنشست
ساقی به نشاط و عیش برخاست
هوش مصنوعی: موسیقی‌دان با داف و آوازش نواخت، در حالی که ساقی با شادی و لذت به خدمت مشغول بود.
اسرار غمش که هست پنهان
در مخزن دل مرا هویدا است
هوش مصنوعی: غم و رازهای درونم که در دل پنهان است، برای دیگران آشکار شده است.
هر صبحدمی طلوع مهری
از مشرق کوی یار پیدا است
هوش مصنوعی: هر روز صبح، طلوع خورشیدی جدید از سمت مشرق خانه محبوبم دیده می‌شود.
بر پای دلم که هست مجنون
زنجیر جنون ز زلف لیلی است
هوش مصنوعی: دل من تحت‌فشار عشق مجنون است و این زنجیر جنون به خاطر زلف‌های لیلی است.
بی پا و سران دشت غم را
درسینه کجا غم سر و پا است
هوش مصنوعی: شخصی که در دشت غم زندگی می‌کند، چگونه می‌تواند در دل خود احساس غم کند وقتی که نه پای دارد و نه سر؟
نوری ز علی چه تافت در دل
دل آینه سان از آن مصفاست
هوش مصنوعی: نور علی در دل مانند نوری در آینه می‌درخشد و از پاکیزگی و خلوص آن حکایت می‌کند.