شمارهٔ ۶۷
دل را که ز مهر رخت آرام گهی نیست
جز در کنف زلف تو آرامگهی نیست
با آنکه ندیده است ز چشم تو گهی خشم
از روی نظر لطف گهی هست گهی نیست
کوبند شهان گر همه کوس لمن الملک
بالله چو تو در مملکت حسن شهی نیست
امروز دراین عرصه بخونریزی عشاق
همچون صف مژگان تو جانا سپهی نیست
خورشید فلک را که جهان زیر نگینست
جز خاک کف پای تو بر سر کلهی نیست
دل را که کمند سر زلفت شده زنجیر
جز چاه زنخدان تو در پیش چهی نیست
تا شعشعه نور علی رخ نفروزد
تابان بفلک مشعله مهر و مهی نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل را که ز مهر رخت آرام گهی نیست
جز در کنف زلف تو آرامگهی نیست
هوش مصنوعی: دل هیچگاه آرام و قرار ندارد، جز زمانی که در سایه زلفهای تو باشد.
با آنکه ندیده است ز چشم تو گهی خشم
از روی نظر لطف گهی هست گهی نیست
هوش مصنوعی: اگرچه چهرهات را ندیده، اما گاهی از نگاهت خشمگین میشود، و گاهی هم با لطف و محبت است، گاهی هستی و گاهی نیستی.
کوبند شهان گر همه کوس لمن الملک
بالله چو تو در مملکت حسن شهی نیست
هوش مصنوعی: اگر همه پادشاهان به سر بریدهشدنشان افتخار کنند، اما در سرزمین زیبایی مانند تو، هیچکس نمیتواند ادعای سلطنت داشته باشد.
امروز دراین عرصه بخونریزی عشاق
همچون صف مژگان تو جانا سپهی نیست
هوش مصنوعی: امروز در این میدان، عشق ورزی به اندازه خونریزی عاشقان است و هیچ سپاهی مانند مژگان تو در اینجا وجود ندارد.
خورشید فلک را که جهان زیر نگینست
جز خاک کف پای تو بر سر کلهی نیست
هوش مصنوعی: در این جهان که خورشید و آسمان بر آن فرمانروایی میکنند، تنها چیزی که ارزش دارد، خاک پای توست و بس.
دل را که کمند سر زلفت شده زنجیر
جز چاه زنخدان تو در پیش چهی نیست
هوش مصنوعی: دل من به وسیلهی مجذوبیت و جذابیت موهای تو در زنجیر افتاده، و جز چالهی گود زلف تو هیچ چیز دیگری در زندگیام وجود ندارد.
تا شعشعه نور علی رخ نفروزد
تابان بفلک مشعله مهر و مهی نیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که نور علی بر چهرهاش بتابد، هیچ چیز دیگری نمیتواند همچون خورشید و ماه در آسمان درخشان و روشن باشد.