شمارهٔ ۴۶
تا شدم حلقه بگوش در سلطان غریب
پاسبان حرمش گشتم و دربان غریب
من چسان روی بشکرانه نعمت ننهم
که غریبم من و مهمان شده بر خوان غریب
کی روا دار شود شاه خراسان جهان
گر چکد خون دل از دیده بدامان غریب
من همانروز بدادم دل و دانش برضا
که نهادم سر تسلیم بفرمان غریب
تا ثناگوی گل باغ غریبان شده ام
گشته ام بلبل دستان بگلستان غریب
تا سرت گوی بمیدان غریبان نشود
کی شود باخبر از قامت چوگان غریب
دیده بگشا و ببین نور علی را تو عیان
که شود روشن از آن چشم و دل و جان غریب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا شدم حلقه بگوش در سلطان غریب
پاسبان حرمش گشتم و دربان غریب
هوش مصنوعی: وقتی که به عنوان خدمتکار دربار در آمدم، به دربانداری از حرم بینوا تبدیل شدم و در خدمت یک سلطان غریب قرار گرفتم.
من چسان روی بشکرانه نعمت ننهم
که غریبم من و مهمان شده بر خوان غریب
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم از شادی و سپاسگزاری نعمتهایم بگویم در حالی که احساس غربت میکنم و مهمان سفرهای هستم که متعلق به غریبهای است؟
کی روا دار شود شاه خراسان جهان
گر چکد خون دل از دیده بدامان غریب
هوش مصنوعی: آیا جایز است که شاه خراسان، در حالی که دلش به خاطر غم و اندوه میسوزد، بدنیا بیاحترامی کند و خون دلش را بر دامن یک بیگانه بریزد؟
من همانروز بدادم دل و دانش برضا
که نهادم سر تسلیم بفرمان غریب
هوش مصنوعی: در آن روز، دل و دانش خود را با رضا به کسی سپردم و سر تسلیم را به فرمان او فرود آوردم.
تا ثناگوی گل باغ غریبان شده ام
گشته ام بلبل دستان بگلستان غریب
هوش مصنوعی: من به خاطر بیکسی و دوری از وطن، به ستایش گل باغ پرداختهام و حالا مانند بلبل، در گلستانی که غریب است، آواز میخوانم.
تا سرت گوی بمیدان غریبان نشود
کی شود باخبر از قامت چوگان غریب
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرت به میدان غریبان نرسد، نمیتوانی از قامت چوگان غریب آگاه شوی.
دیده بگشا و ببین نور علی را تو عیان
که شود روشن از آن چشم و دل و جان غریب
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و نور امام علی را به وضوح ببین؛ زیرا آن نور میتواند چشم، دل و روح غریب تو را روشن کند.