گنجور

شمارهٔ ۲۹

بیرون نکنی تا ز سر این کبر و منی را
دیدار نه بینی رخ یار یمنی را
تا جلوه دهد چهره زیبا خود آن یار
بزدای ز آئینه دل زنک منی را
برقامت جان جامه هستی نزده چاک
بیهوده بود جیب دریدن کفنی را
ز دیار مگر شانه بر آن زلف معنبر
کز وی شنوم نکهت مشک ختنی را
در خلوت دل قامت دلدار خرامان
خاطر ندهم جلوه سرو چمنی را
دل دید چه پا بست سر کوی توام گفت
در کعبه که دیده است مقید و ثنی را
خوش آنکه چو نور علیش دیده بود جا
مست می اسرار اویس قرنی را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیرون نکنی تا ز سر این کبر و منی را
دیدار نه بینی رخ یار یمنی را
هوش مصنوعی: اگر از درون خود کبر و خودپسندی را کنار نگذاری، هرگز نمی‌توانی چهره محبوب یمنی را ببینی.
تا جلوه دهد چهره زیبا خود آن یار
بزدای ز آئینه دل زنک منی را
هوش مصنوعی: تا آن دوست چهره زیبا و دلربای خود را به نمایش بگذارد، باید عشق و محبت از دل من کنار زده شود.
برقامت جان جامه هستی نزده چاک
بیهوده بود جیب دریدن کفنی را
هوش مصنوعی: بر روی قامت جان، پوشش وجود بی‌فایده است و دوختن در لباس، هیچ ثمری ندارد. گویی تلاش برای به دست آوردن چیزهایی که در واقع ارزش ندارند، بی‌معناست.
ز دیار مگر شانه بر آن زلف معنبر
کز وی شنوم نکهت مشک ختنی را
هوش مصنوعی: آیا می‌توان از سرزمین خود خارج شوم و با آن موی خوشبو و جذاب که بوی مشک را به من می‌رساند، دیدار نکنم؟
در خلوت دل قامت دلدار خرامان
خاطر ندهم جلوه سرو چمنی را
هوش مصنوعی: در تنهایی و سکوت دل، زیبایی دلدار را با هیچ چیز دیگری عوض نمی‌کنم، حتی با زیبایی یک درخت سرو در باغ.
دل دید چه پا بست سر کوی توام گفت
در کعبه که دیده است مقید و ثنی را
هوش مصنوعی: دل وقتی به سر کوی تو رسید، مشاهده کرد که در کعبه هم دیدی وجود دارد که مقید و رنجیده‌حال است.
خوش آنکه چو نور علیش دیده بود جا
مست می اسرار اویس قرنی را
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که همانند نور علی، مکان و جایگاه واقعی را دیده است و به رازهای عمیق و پنهان اویس قرنی دست یافته است.