گنجور

بخش ۲ - حکایت

بذله ای خوش یادم آمد حسب حال
از بزرگی در لطافت بی همال
گفت وقتی واعظی در کشوری
از برای وعظ شد بر منبری
خوش نفس شیرین سخن گیرا دمی
در فصاحت سخت کوشی محکمی
گر کسی را گفت هست از من سؤال
وقت ازین بهتر ندانم لامحال
هر که را از من سؤالی خاطرست
گو بکن اینک جوابش حاضرست
بود خر گم کرده ای بر پای خاست
گفت گم کردم خری بنگر کجاست
گفت بنشین تا بگویم دم مزن
مجلس تذکیر من برهم مزن
مرد خر را از سر خود باز کرد
قصه ای در باب عشق آغاز کرد
حاضران را دل خدا داند کجا
ریش بالان کرده سرها در هوا
گفت در اثنای حال ای امتان
کیست کو عاشق نشد از جملتان
زین گرانجانی سبک بر پای خاست
گفت اینک شاهد عالم خداست
من که در اوقات پنجه سال زیست
عاشقی هرگز ندانستم که چیست
از سر منبر به خر گم کرده پیر
گفت هین اینک خرت ریشش بگیر
هر که را خاطر نه جای دیگرست
یعنی عاشق نیست، از خر کمترست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بذله ای خوش یادم آمد حسب حال
از بزرگی در لطافت بی همال
هوش مصنوعی: به یادم چیزی شیرین و دلچسب افتاد که متناسب با حال و روز من، حاکی از بزرگی و لطافتی بی‌نظیر بود.
گفت وقتی واعظی در کشوری
از برای وعظ شد بر منبری
هوش مصنوعی: او گفت وقتی که یک واعظ در کشوری برای موعظه روی منبر رفت.
خوش نفس شیرین سخن گیرا دمی
در فصاحت سخت کوشی محکمی
هوش مصنوعی: شخصی که نفسش خوش و کلامش شیرین و زیباست، به مدت کوتاهی در بیان و ایجاز تلاش می‌کند و سخت کوش است.
گر کسی را گفت هست از من سؤال
وقت ازین بهتر ندانم لامحال
هوش مصنوعی: اگر کسی از من سوالی بپرسد، نمی‌توانم زمانی بهتر از حال حاضر برای پاسخ دادن به آن تصور کنم.
هر که را از من سؤالی خاطرست
گو بکن اینک جوابش حاضرست
هوش مصنوعی: هر کس که از من سؤالی دارد، می‌تواند بپرسد چرا که من اکنون آماده‌ام تا به آن پاسخ دهم.
بود خر گم کرده ای بر پای خاست
گفت گم کردم خری بنگر کجاست
هوش مصنوعی: یک الاغی که گمشده‌ای داشت، برپا خاست و گفت: "من الاغی را گم کرده‌ام، تو نگاه کن ببین کجاست."
گفت بنشین تا بگویم دم مزن
مجلس تذکیر من برهم مزن
هوش مصنوعی: بنشین و گوش کن که چه می‌گویم، حرف نزن و بگذار این جمع و صحبت درباره من به هم نریزد.
مرد خر را از سر خود باز کرد
قصه ای در باب عشق آغاز کرد
هوش مصنوعی: مردی که از زیر بار سنگین مشکلات خود را رها کرد، داستانی درباره عشق شروع کرد.
حاضران را دل خدا داند کجا
ریش بالان کرده سرها در هوا
هوش مصنوعی: حاضران از حال دل خداوند باخبر نیستند که چگونه سرهای بلند به آسمان رفته‌اند و در آغوش او قرار دارند.
گفت در اثنای حال ای امتان
کیست کو عاشق نشد از جملتان
هوش مصنوعی: در میان حال و اوضاع کنونی، پرسید که ای جمع، آیا کسی هست که از میان همه شما عاشق نشده باشد؟
زین گرانجانی سبک بر پای خاست
گفت اینک شاهد عالم خداست
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان به خاطر بار سنگینی که بر دوش داشت، برخواست و گفت که اکنون شاهدی بر وجود خدا در عالم است.
من که در اوقات پنجه سال زیست
عاشقی هرگز ندانستم که چیست
هوش مصنوعی: من که در تمام این پنج سال زندگی عاشقانه خود، هیچ‌گاه نفهمیدم عشق واقعی چیست.
از سر منبر به خر گم کرده پیر
گفت هین اینک خرت ریشش بگیر
هوش مصنوعی: پیرمرد با ندا و جدیت به دیگران گفت: «ببینید، الان وقت آن است که مشکل خر گم‌شده‌تان را حل کنید و از این موقعیت استفاده کنید.»
هر که را خاطر نه جای دیگرست
یعنی عاشق نیست، از خر کمترست
هوش مصنوعی: اگر کسی در دلش جای دیگری ندارد، به این معناست که عاشق نیست و از یک خر هم کمتر ارزش دارد.