بخش ۱۰ - حکایت
بود رندی سخت مخمر هولناک
در کفش یکسان نمودی زر و خاک
ساعتیش از خمر خالی کس ندید
صعب تر زو لاابالی کس ندید
هر چه دیگر داشتی آن پاک رو
بعد عورت پوش کردی در گرو
هر چه حاصل کردی و اندوختی
چون جهان بر خویشتن بفروختی
ناگهش دست قضا دامن گرفت
خون ناحق یا به حق گردن گرفت
شحنه فرمان داد بر حکم قصاص
مال داری خواست کش بدهد خلاص
خون بها گفتا مقرر میدهم
بندۀ من باش کو زر میدهم
مرد خونی گفت کشتن اختیار
میکنم تا زیستن نبود به عار
کشتن اولیٰتر درین درماندگی
کز برای مال دنیا بندگی
خویشتن را بندۀ زر چون کنم
سفلگی کی کردهام کاکنون کنم
گوی مردی وقت کشتن در ربود
تا نباید بندۀ مخلوق بود
شیر مردان اندرین دیر مجاز
دست همت بگسلانند از نیاز
نی چو آن افتاده در آب هلاک
برنگیرند از هوس دل زین مغاک
غرقۀ بدبخت نافرجام کار
خویشتن را در جهان کرد اعتبار
بست همچون جاهلان جان برمیان
تا دو دینارش مگر نبود زیان
گرچه این هم شیوۀ تحقیق نیست
چون کند بدبخت کش توفیق نیست
حالتی دیگر که جانم داغ کرد
باز گویم از یکی زن شیر مرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود رندی سخت مخمر هولناک
در کفش یکسان نمودی زر و خاک
هوش مصنوعی: یک انسان شگفتانگیز و رند، چهرهای ترسناک دارد که در یک حالت متضاد، میتواند خاک و طلا را در یک کفش به نمایش بگذارد.
ساعتیش از خمر خالی کس ندید
صعب تر زو لاابالی کس ندید
هوش مصنوعی: هیچکس دشواریِ بیخیالی و بیتوجهی را از شراب خالیتر و خالیتر از آن نمیبیند.
هر چه دیگر داشتی آن پاک رو
بعد عورت پوش کردی در گرو
هوش مصنوعی: هر چیزی که قبلاً داشتی، اکنون آن زن با وقار و باحیا، آن را پوشانده و در آغوش خود نگهداشته است.
هر چه حاصل کردی و اندوختی
چون جهان بر خویشتن بفروختی
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دست آوردی و جمع کردی، در نهایت باید آن را به خودت بفروشی و بر خودت سرمایهگذاری کنی.
ناگهش دست قضا دامن گرفت
خون ناحق یا به حق گردن گرفت
هوش مصنوعی: به ناگاه تقدیر دامان او را گرفت و او گردن گرفت تا به خون ناحق یا به حق دچار شود.
شحنه فرمان داد بر حکم قصاص
مال داری خواست کش بدهد خلاص
هوش مصنوعی: شحنه (پلیس) دستور داد که بر اساس قانون قصاص، کسی که مال را از دست داده، باید جبران خسارت کند و آن را پرداخت کند تا از این وضعیت آزاد شود.
خون بها گفتا مقرر میدهم
بندۀ من باش کو زر میدهم
هوش مصنوعی: خون بها گفت: من مقرر میکنم، اما تو باید بنده من باشی تا طلا به تو بدهم.
مرد خونی گفت کشتن اختیار
میکنم تا زیستن نبود به عار
هوش مصنوعی: مردی با خونریزی گفت که ترجیح میدهد کشته شود تا اینکه زندگیای را قبول کند که به خاطر آن شرمنده باشد.
کشتن اولیٰتر درین درماندگی
کز برای مال دنیا بندگی
هوش مصنوعی: در این درماندگی، بهتر است که شخصی را که باید از بین برود، قربانی کنیم تا برای مال و ثروت دنیا تن به بندگی ندهیم.
خویشتن را بندۀ زر چون کنم
سفلگی کی کردهام کاکنون کنم
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم خودم را به بندگی طلا درآورم، در حالی که هیچگاه در زندگیام حقارت را تجربه نکردهام و اکنون نمیخواهم به آن دچار شوم؟
گوی مردی وقت کشتن در ربود
تا نباید بندۀ مخلوق بود
هوش مصنوعی: مردی که در زمان ضرورت و هنگامی که خطر جانش را تهدید میکند، باید از ترس و وابستگی به دیگران دست بردارد و به زندگی و هدف خود وفادار باشد.
شیر مردان اندرین دیر مجاز
دست همت بگسلانند از نیاز
هوش مصنوعی: مردان شجاع در این مکان بیمعنا، اراده و تلاش خود را از وابستگیها آزاد میکنند.
نی چو آن افتاده در آب هلاک
برنگیرند از هوس دل زین مغاک
هوش مصنوعی: چون نی در آب افتاده و در حال غرق شدن است، دل را از آرزوها و وسوسههای بیهوده دور کنید تا از این باتلاق رهایی یابید.
غرقۀ بدبخت نافرجام کار
خویشتن را در جهان کرد اعتبار
هوش مصنوعی: انسانی که در زندگی خود به ناامیدی و شکست دچار شده، تلاش میکند تا اعتبار و جایگاهی در دنیا به دست آورد، اما در این مسیر غرق میشود و به بنبست میرسد.
بست همچون جاهلان جان برمیان
تا دو دینارش مگر نبود زیان
هوش مصنوعی: انسانها گاه با نادانی و جاهلیت خود، جانشان را در معرض خطر قرار میدهند تا تنها یک چیز کوچک و بیارزش را بدست آورند، در حالی که در واقع این کارشان به ضررشان تمام میشود.
گرچه این هم شیوۀ تحقیق نیست
چون کند بدبخت کش توفیق نیست
هوش مصنوعی: هرچند این روش برای بررسی و تحقیق مناسب نیست، اما بدبختی ایجاد شده ناشی از فقدان توفیق است.
حالتی دیگر که جانم داغ کرد
باز گویم از یکی زن شیر مرد
هوش مصنوعی: احساسی دیگر که جانم را میسوزاند، دربارهی یک زن قدرتمند سخن میگویم.