بخش ۱۶ - پاسخ روز یا خورشید
روز شد باز گرم و بر جوشید
که: «مرا کی توان به گل پوشید؟
من که پیش تو خرد و مختصرم
چندبار از جهان بزرگترم
نرسد با منت بزرگسری
غم خود خور که تو نه مرد خَوری
کمترین گنجخانهام دریاست
واپسین چاکر درم جوزاست
تو پلاسسیه به صد تشویش
به سر اندر کشیده همچو کشیش
من متوّج به افسر زرکش
بر سریر فلک سلیمانوَش
هرکه را طالعش زِ من باشد
مالک ملکت زَمَن باشد
گر تو هستی سوار بر ادهم
بارگیر من است اشهب هم
گر سیاه تو دور تازندهست
چرده من هنوز پازندهست
با من آخر نفاق چند کنی؟
دعوی (و) طمطراق چند کنی؟
همه کس را ز روز شرم و حیاست
پای ستر و صلاح از او برجاست
نه چو شب کز وجود او فقها
بیحیایی کنند چون سُفها
همه اندیشه محال کنند
میل و رغبت به زلف و خال کنند
شوخچشم و ستیزهروی شوند
بیمحابا به بام و کوی شوند
شب ناگاه بیحجیب روند
که تهیمغز و پرنهیب روند
چون ز پیشش بهانه برخیزد
صد حجاب از میانه برخیزد
با همه کس چو پیش کار شود
در همه چیز یار غار شود»
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روز شد باز گرم و بر جوشید
که: «مرا کی توان به گل پوشید؟
هوش مصنوعی: صبح شده و دوباره هوا گرم و پرجنب و جوش است و در این وضعیت سوالی در ذهن فرد شکل میگیرد که: «چگونه میتوانم خود را در این شرایط به آرامش برسانم و پوشش لطیف و دلپذیری برای خود پیدا کنم؟»
من که پیش تو خرد و مختصرم
چندبار از جهان بزرگترم
هوش مصنوعی: من که در مقابل تو کوچک و ناچیز به نظر میرسم، بارها از بزرگترین چیزها در این دنیا بزرگتر بودهام.
نرسد با منت بزرگسری
غم خود خور که تو نه مرد خَوری
هوش مصنوعی: غم خود را با خود بزرگنفسها در میان نگذار، زیرا تو در جایگاه و مقام آنها نیستی.
کمترین گنجخانهام دریاست
واپسین چاکر درم جوزاست
هوش مصنوعی: من در کمترین حالت، گنجینهام همچون دریا است و پایینترین مقام و خادم من، درخت جوز است.
تو پلاسسیه به صد تشویش
به سر اندر کشیده همچو کشیش
پلاسسیه یا سیهگلیم یعنی بدبخت.
من متوّج به افسر زرکش
بر سریر فلک سلیمانوَش
هوش مصنوعی: من بر تختی مانند تخت سلیمان نشستهام و بر سرم تاجی طلایی دارم.
هرکه را طالعش زِ من باشد
مالک ملکت زَمَن باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که سرنوشتش به من وابسته باشد، صاحب و فرمانروای دنیا خواهد بود.
گر تو هستی سوار بر ادهم
بارگیر من است اشهب هم
هوش مصنوعی: اگر تو سوار بر اسب سیاه هستی، بار سنگین من نیز بر دوش اسب رنگی است.
گر سیاه تو دور تازندهست
چرده من هنوز پازندهست
هوش مصنوعی: اگرچه تو در حال دور شدن از من هستی، اما من هنوز به زندگی و پایداری ادامه میدهم.
با من آخر نفاق چند کنی؟
دعوی (و) طمطراق چند کنی؟
هوش مصنوعی: چرا با من دوچهره رفتار میکنی؟ تا کی میخواهی به دروغ و خودنمایی ادامه دهی؟
همه کس را ز روز شرم و حیاست
پای ستر و صلاح از او برجاست
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر روزهای شرم و حیا، به پوشش و خوبیهای خود اهمیت میدهد.
نه چو شب کز وجود او فقها
بیحیایی کنند چون سُفها
هوش مصنوعی: نه مانند شب که برخی از عالمان دینی به دلیل وجود او بیپروا عمل میکنند مانند نادانها.
همه اندیشه محال کنند
میل و رغبت به زلف و خال کنند
هوش مصنوعی: همه برای رسیدن به زیبایی و جذابیت زلف و خال میکوشند و در این راه به کارهای غیرممکن نیز فکر میکنند.
شوخچشم و ستیزهروی شوند
بیمحابا به بام و کوی شوند
هوش مصنوعی: چشمهایی playful و جنگجو دارند، بدون هیچ ترسی به خیابانها و محلهها میروند.
شب ناگاه بیحجیب روند
که تهیمغز و پرنهیب روند
هوش مصنوعی: در شب بیخبر و ناگهانی، کسانی که ناخالص و بیمغز هستند، با شتاب و بیپروایی حرکت میکنند.
چون ز پیشش بهانه برخیزد
صد حجاب از میانه برخیزد
هوش مصنوعی: وقتی بهانهای از سوی او برمیخیزد، تمام موانع و حجابها از میان برداشته میشود.
با همه کس چو پیش کار شود
در همه چیز یار غار شود»
هوش مصنوعی: وقتی که کار به میان میآید، آدمها به راحتی در همه امور به همدیگر کمک میکنند.