گنجور

شمارهٔ ۹

نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را
نه غمی که می توان گفت به هر کس آشکارا
نه دلی که می پذیرد ز مصاحبان نصیحت
نه سری که بر در آرد به سکونت مدارا
نه به مردمی پیامی نه به دوستی سلامی
نظری به حال یاران به از این کنند یارا
نه عنایتی به حالم نه حکایتی به وصلت
نه تو را به لطف یاری نه مرا به گفت یارا
نه به کیسه سیم دارم نه به عقل هنگ و سنگی
تو بری چو سیم داری و دلی چو سنگ خارا
چو غزال غمزه ای کن به سگان کویت ای جان
اثری ز مهربانی نبود دل شما را
به کرشمه ای و غمزی به اشارتی و رمزی
چه شود به دست کردن دل بی دلی نگارا
نظری و التفاتی ز تو انتظار دارم
قَدَری موافقت کن به ستیزه ی قضا را
ز سر بزرگ واری نه ز روی خرده بینی
چه شود که بر نزاری گذری کنی خدا را

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را
نه غمی که می توان گفت به هر کس آشکارا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نیست که درباره دوری یار از ما بپرسد و هیچ غمی هم وجود ندارد که بتوانیم به راحتی و آشکارا درباره‌اش صحبت کنیم.
نه دلی که می پذیرد ز مصاحبان نصیحت
نه سری که بر در آرد به سکونت مدارا
هوش مصنوعی: نه دل‌هایی وجود دارند که از دوستان نصیحت را قبول کنند، و نه سرهایی که با آرامش در برابر مشکل‌ها تسلیم شوند.
نه به مردمی پیامی نه به دوستی سلامی
نظری به حال یاران به از این کنند یارا
هوش مصنوعی: نه خبری از مردم و نه سلامی به دوستان، چه حالتی می‌تواند بهتر از این باشد که به دوستان به شکلی توجه کنیم؟
نه عنایتی به حالم نه حکایتی به وصلت
نه تو را به لطف یاری نه مرا به گفت یارا
هوش مصنوعی: نه توجهی به وضعیت من داری و نه داستانی از وصالت را بازگو می‌کنی. نه تو از روی لطف به من کمک می‌کنی و نه من به تو چیزی می‌گویم که بتواند کمکی باشد.
نه به کیسه سیم دارم نه به عقل هنگ و سنگی
تو بری چو سیم داری و دلی چو سنگ خارا
هوش مصنوعی: من نه پول و ثروت دارم و نه عقل و درک خوبی، اما تو که ثروتمندی و دلت مانند سنگی محکم است.
چو غزال غمزه ای کن به سگان کویت ای جان
اثری ز مهربانی نبود دل شما را
هوش مصنوعی: ای جان، به مانند غزالی زیبا و فریبنده، در میان سگ‌های کوی تو حرکت کن، اما بدان که دل شما هیچ نشانی از مهربانی ندارد.
به کرشمه ای و غمزی به اشارتی و رمزی
چه شود به دست کردن دل بی دلی نگارا
هوش مصنوعی: با یک نگاه و لبخندی، با یک اشاره یا علامتی، چه می‌شود که دل بی‌خبر و بی‌قرار بشود در دستان تو، ای دلبر؟
نظری و التفاتی ز تو انتظار دارم
قَدَری موافقت کن به ستیزه ی قضا را
هوش مصنوعی: من منتظر نگاهی و توجهی از سوی تو هستم، پس با تقدیر و سرنوشت خوب بگذاری تا با هم هماهنگ شویم.
ز سر بزرگ واری نه ز روی خرده بینی
چه شود که بر نزاری گذری کنی خدا را
هوش مصنوعی: از بزرگ‌منشی و جلال کسی بگو که به جزئیات بی‌اهمیت نگاه نمی‌کند. چرا باید به کسی که در حال زحمت و رنج است، گذر کنی و او را مورد بی‌توجهی قرار دهی؟ مراقب باش، خدا را در نظر داشته باش.