گنجور

شمارهٔ ۱۰

گر هیچ دلی داری دریاب دل مارا
حال دل این بی دل مَپسند چنین یارا
جان نیست چنین کاسد کردیم بسی سودا
هم نیز رهی باید بیرون شوِ سودا را
گر عاشق بی چاره از جور نمی نالد
هم مرحمتی باید معشوقه ی زیبا را
هیهات که مظلومی در دامنت آویزد
امروز کند عاقل اندیشه ی فردا را
گر یاد کنی از من هم حیف بود بر تو
از وصل سخن گفتن کو زهره و کو یارا
ای گل بن باغ من از من دو سخن بشنو
یک بار نصیحت کن آن سرکش رعنا را
گو بیش نزاری را شاید که نرنجانی
گر سر ننهادستم آن بی سر و بی پا را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1397/01/29 18:03
فرزاد شهزاد

حال دل این بیدل «مپسند» چنین یارا