گنجور

شمارهٔ ۱۱

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
خوش آمده است ولیکن بلند بالا را
برو چو باز ندانی ترنج و دست آنجا
که یوسف است ملامت مکن زلیخارا
نه هرشبی که به روز آورم کسی داند
که هم ز درد دلی میبرم سویدا را
پدر مناظره می کرد گفتم ای بابا
در علاج مزن درد بی مدوا را
بیار باده که بر عارفان حرام نشد
حلال نیست ولی زاهدان رعنا را
عجب ز محتسب غلتبان همی دارم
که خود همی خورد منع می کند ما را
نزاریا نفسی جهد کن که دریابی
که دی گذشت و کسی درنیافت فردا را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
هوش مصنوعی: از نگاه معشوقان، ما نمی‌توانیم شادابی، خوشحالی، لذت و تماشای زیبا را تجربه کنیم.
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
هوش مصنوعی: من بنده کسی هستم که وقتی دل می‌بریم، با محبت و مهربانی در سخن‌مان می‌توانیم سنگ سخت و خارا را نرم و قابل تحمل کنیم.
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
خوش آمده است ولیکن بلند بالا را
هوش مصنوعی: واقعاً زیباست که انسان با لباس قشنگ و با وقار حرکت کند، اما این زیبایی بیشتر برای افراد بلندقد است.
برو چو باز ندانی ترنج و دست آنجا
که یوسف است ملامت مکن زلیخارا
هوش مصنوعی: اگر نمی‌دانی چه چیزی را باید بخوری، برو و آن را از جایی که موجود است پیدا کن و در این میان، به کسی که دچار اشتباهی شده، سرزنش نکن.
نه هرشبی که به روز آورم کسی داند
که هم ز درد دلی میبرم سویدا را
هوش مصنوعی: هر شب که به صبح می‌رسانم، کسی نمی‌داند که من از دل‌درد و اندوهی که دارم، چه رنجی را تحمل می‌کنم.
پدر مناظره می کرد گفتم ای بابا
در علاج مزن درد بی مدوا را
هوش مصنوعی: پدرم در حال بحث و گفتگو بود و من به او گفتم: "ای پدر، در درمان درد بی درمان، چرا بحث می‌کنی؟"
بیار باده که بر عارفان حرام نشد
حلال نیست ولی زاهدان رعنا را
هوش مصنوعی: باده بیاور، چرا که نوشیدن آن برای عارفان ممنوع نیست، اما برای زاهدان خوش‌چهره حلال نیست.
عجب ز محتسب غلتبان همی دارم
که خود همی خورد منع می کند ما را
هوش مصنوعی: من از محتسب حیرت‌زده‌ام که خود مشروب می‌نوشد و ما را از نوشیدن منع می‌کند.
نزاریا نفسی جهد کن که دریابی
که دی گذشت و کسی درنیافت فردا را
هوش مصنوعی: به خودت سخت بگیر و تلاش کن تا بفهمی که دیروز گذشت و هیچ‌کس از فردا خبر ندارد.