گنجور

شمارهٔ ۱۲

چنان به روی خود آشفته کرده ای ما را
که گل بنانِ چمن بلبلانِ شیدا را
قیامتی دگرآخر به فتنه برمفزای
مکن به سرمه سیه چشمِ شوخِ شهلا را
مبند زیور و زر بر چو سیم گردن و گوش
چه احتیاج به آرایه روی زیبا را
مگر به غارت و قتل آمدی از آن سوی آب
ازین طرف چو برانداختی بخارا را
بترس اگرچه بلندی زدود سینه ی خلق
که دود هرچه برآمد گرفت بالا را
دلم به روی تو تا دیده برگشاد ببست
به چار میخ وفای تو هفت اعضا را
پدر طبیب بیاورد تا مگر به علاج
برون کند ز دماغ بخار سودا را
به طعنه گفتم اگر من منم نباید برد
به هرزه این همه زحمت طبیب دانا را
به جان دوست اگر زنده گردد افلاطون
که اقتداست بدو جمله ی اطبا را
مگر به فضل خدا ورنه هیچ ممکن نیست
که چاره یی بود این درد بی مدوا را
رها کنید مرا در بلای عشق که کس
به دم شکال نکرده است نا شکیبا را
نزاریا به قضا ده رضا چو ممکن نیست
که از کمند بلا مخلصی بود مارا
عنان به عشوه مده عشق باز و عشرت کن
به روی یار موافق خلاف اعدا را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان به روی خود آشفته کرده ای ما را
که گل بنانِ چمن بلبلانِ شیدا را
هوش مصنوعی: تو به قدری وضعیت خود را نابه‌سامان کرده‌ای که باعث شده‌ای ما هم چون بلبلان عاشق در چمن، به حالت غمناکی و شگفتی بیفتیم.
قیامتی دگرآخر به فتنه برمفزای
مکن به سرمه سیه چشمِ شوخِ شهلا را
هوش مصنوعی: هرگز بر آتش فتنه‌ها ندمید، زیرا زیبایی چشم‌های دلفریب و شیطنت‌آمیز را با زهر سیاه نابود نکنید.
مبند زیور و زر بر چو سیم گردن و گوش
چه احتیاج به آرایه روی زیبا را
هوش مصنوعی: ظرافت و زیبایی جواهرات و زرق و برق طلا به گردن و گوش نیازی ندارد؛ زیبایی واقعی در درون است و نیازی به تزئینات ظاهری نداریم.
مگر به غارت و قتل آمدی از آن سوی آب
ازین طرف چو برانداختی بخارا را
هوش مصنوعی: آیا برای دزدیدن و کشتن از آن سوی آب آمده‌ای؟ چرا در این طرف، بخارا را نابود کردی؟
بترس اگرچه بلندی زدود سینه ی خلق
که دود هرچه برآمد گرفت بالا را
هوش مصنوعی: بترس زیرا اگرچه توانسته‌ای صدای بلند جمعیت را خاموش کنی، اما هر چه دود از پایین برمی‌خیزد، باز هم به سمت بالا می‌رود.
دلم به روی تو تا دیده برگشاد ببست
به چار میخ وفای تو هفت اعضا را
هوش مصنوعی: دل من وقتی به روی تو باز شد، تمام وجودم را به چهار میخ وفای تو سپردم و هر هفت عضو بدنم را به تو عرضه کردم.
پدر طبیب بیاورد تا مگر به علاج
برون کند ز دماغ بخار سودا را
هوش مصنوعی: پدر طبیب را آورد تا شاید با درمان، بخار سودا را از دماغ خارج کند.
به طعنه گفتم اگر من منم نباید برد
به هرزه این همه زحمت طبیب دانا را
هوش مصنوعی: به طعنه گفتم که اگر من واقعاً خودم هستم، نباید این همه زحمت دکتر ماهر را به هدر برم.
به جان دوست اگر زنده گردد افلاطون
که اقتداست بدو جمله ی اطبا را
هوش مصنوعی: اگر دوست به حیات واقعی زنده شود، همانند افلاطون که الگوی تمام پزشکان است.
مگر به فضل خدا ورنه هیچ ممکن نیست
که چاره یی بود این درد بی مدوا را
هوش مصنوعی: جز به لطف خدا ممکن نیست که برای این درد بی درمان، راه حلی پیدا شود.
رها کنید مرا در بلای عشق که کس
به دم شکال نکرده است نا شکیبا را
هوش مصنوعی: لطفاً مرا در مشکلات و سختی‌های عشق تنها بگذارید، زیرا هیچ‌کس مانند من در این وضعیت صبر و تحمل نداشته است.
نزاریا به قضا ده رضا چو ممکن نیست
که از کمند بلا مخلصی بود مارا
هوش مصنوعی: به مقدرات و سرنوشت رضایت بده، چون اگر ناچار باشیم، نمی‌توانیم از دام مصیبت نجات پیدا کنیم.
عنان به عشوه مده عشق باز و عشرت کن
به روی یار موافق خلاف اعدا را
هوش مصنوعی: عشق را ناز و طنازی مکن و در کنار محبوب خود از زندگی لذت ببر، با دشمنان مخالفت کن و به آنها اهمیت نده.