گنجور

شمارهٔ ۸۷۴

بیا بیا صنما بیش از این مرنجانم
دمی به لطف دلم ده که بس پریشانم
چو بلبل از غم عشق تو تا به کی نالم
به دیده چند کشم خارت ای گلستانم
دو زلف شست تو بر هم شکست پیوندم
دو چشم مست تو پیدا بکرد پنهانم
غنیمت است به پیش لب تو جان دادن
که تا مگر به حدیثی ز لب دهی جانم
شبی که دست حمایل کنم به گردن تو
چو آفتاب درخشد مه از گریبانم
چو سودِ حاصل عمرم تویی که را طلبم
چو اصلِ راحتِ رنجم تویی که را خوانم
شکسته ام ز تو باری ولی بحمدالله
اگر شکسته وجودم درست پیمانم
گرم تمامت عالم به سر بگردانی
ز پیش حکم تو یک ذرّه سر نگردانم
به عزت از بنشانی کمینه مسکینم
به خدمت ار بپذیری مطیع فرمانم
همان نزاریِ مسکین ِ مُستمندِ تو ام
نه خود که تا ز تو دورم هزار چندانم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا بیا صنما بیش از این مرنجانم
دمی به لطف دلم ده که بس پریشانم
هوش مصنوعی: به نزد من بیا و دیگر مرا آزار نده. لحظه‌ای با لطف و محبت خود دل مرا شاد کن، زیرا به شدت در عذاب و پریشانی هستم.
چو بلبل از غم عشق تو تا به کی نالم
به دیده چند کشم خارت ای گلستانم
هوش مصنوعی: مثل بلبل که به خاطر عشق تو همیشه سوگواری می‌کند، تا کی باید از درد و غم حرف بزنم؟ چند بار باید اشک‌هایم را برای تو بریزم، ای گلستان من!
دو زلف شست تو بر هم شکست پیوندم
دو چشم مست تو پیدا بکرد پنهانم
هوش مصنوعی: دو زلف تو با هم گره خورده و پیوند ما را محکم کرده است. زمانی که به چشمان مستت نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم که در جایی پنهان شده‌ام.
غنیمت است به پیش لب تو جان دادن
که تا مگر به حدیثی ز لب دهی جانم
هوش مصنوعی: فدای لب تو شدن و جان دادن در نزد تو ارزشمند است، چه بسا که با یک کلام از تو جانم را بگیری.
شبی که دست حمایل کنم به گردن تو
چو آفتاب درخشد مه از گریبانم
هوش مصنوعی: شبی که دستم را به گردن تو بیفکنم، مثل آفتاب می‌درخشد و ماه از گریبانم بیرون می‌آید.
چو سودِ حاصل عمرم تویی که را طلبم
چو اصلِ راحتِ رنجم تویی که را خوانم
هوش مصنوعی: من تمام سود و نتیجه‌ی عمرم را در تو می‌بینم، و تو کسی هستی که در پی‌ات هستم. تو همچنین منبع اصلی راحتی‌ام هستی و در moments of distress من تو را صدا می‌زنم.
شکسته ام ز تو باری ولی بحمدالله
اگر شکسته وجودم درست پیمانم
هوش مصنوعی: من از تو زخم خورده‌ام، اما خوشبختانه اگرچه وجود من آسیب دیده، اما پیمانم هنوز استوار است.
گرم تمامت عالم به سر بگردانی
ز پیش حکم تو یک ذرّه سر نگردانم
هوش مصنوعی: اگر تمام عالم را به گردن بگذاری و حکم تو را اجرا کنی، من حتی یک لحظه هم سرم را از فرمان تو نخواهم گرداند.
به عزت از بنشانی کمینه مسکینم
به خدمت ار بپذیری مطیع فرمانم
هوش مصنوعی: به خاطر احترام و ارادت، هرچند که من فردی حقیر و بی‌پناه هستم، اگر تو بخواهی و بپذیری، با کمال اطاعت آماده‌ام تا دستورات تو را انجام دهم.
همان نزاریِ مسکین ِ مُستمندِ تو ام
نه خود که تا ز تو دورم هزار چندانم
هوش مصنوعی: من همان نازک دل و نیازمندت هستم، نه کسی دیگری. در حقیقت، اگر از تو دور شوم، به هزاران آلام و مشکلات دچار می‌شوم.