گنجور

شمارهٔ ۸۶۳

دگر سفر نکنم گر به دوست بازرسم
هلاکِ خویشتن این بس که می کند هوسم
بقایِ عمر همی خواهم از خدا چندان
که رویِ دوست ببینم همین مراد بسم
حیات اگر به سر آید امید می دارم
که پیشِ دوست شود منقطع پسین نفسم
فراق هم به نهایت رسد ولی به وصال
مساعدت نکند بخت از آن همی ترسم
هلاکِ اهلِ نظر شربتِ مفارقت است
اگر نه زنده‌دلان را نه تیغ کشت و نه سم
ز یار دور فتادم چو عندلیب از گل
مگر خدای ببخشد خلاص ازین قفسم
تو آن مبین که سفر کردم از دیارِ حبیب
گرش ز پیش برفتم هنوز بازپسم
مرا مگوی نزاری بر او بده خاطر
به دیگری که ارادت نمی رود به کسم
به کفر و دین نکنم التفات در غمِ دوست
وگر قبول نداری به جانِ دوست قسم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر سفر نکنم گر به دوست بازرسم
هلاکِ خویشتن این بس که می کند هوسم
هوش مصنوعی: دیگر به سفر نمی‌روم، حتی اگر به دوست برسم؛ هلاکت من در این است که همین محبت به او، مرا هوسران کرده است.
بقایِ عمر همی خواهم از خدا چندان
که رویِ دوست ببینم همین مراد بسم
هوش مصنوعی: من از خدا خواسته‌ام که عمرم را به حدی طولانی کند که بتوانم چهره‌ی دوست را ببینم و این آرزوی من است.
حیات اگر به سر آید امید می دارم
که پیشِ دوست شود منقطع پسین نفسم
هوش مصنوعی: اگر زندگی به پایان برسد، امیدوارم که در کنار دوست، آخرین نفس‌ام قطع شود.
فراق هم به نهایت رسد ولی به وصال
مساعدت نکند بخت از آن همی ترسم
هوش مصنوعی: فراق یا جدایی یک روز به پایان می‌رسد، اما شاید روز وصالی که انتظارش را دارم، به خاطر بدشانسی به وقوع نپیوندد. از این مسئله به شدت نگرانم.
هلاکِ اهلِ نظر شربتِ مفارقت است
اگر نه زنده‌دلان را نه تیغ کشت و نه سم
هوش مصنوعی: جانشینی و جدایی برای اهل نظر، جان‌سوز و کشنده است. اگر این جدایی نبود، نه کسی با شمشیر می‌کشت و نه زهر برای کسی مرگبار بود.
ز یار دور فتادم چو عندلیب از گل
مگر خدای ببخشد خلاص ازین قفسم
هوش مصنوعی: از یار دور افتادم، مانند بلبل که از گل جدا شده است. فقط خداوند بتواند مرا از این زندانی که در آن هستم آزاد کند.
تو آن مبین که سفر کردم از دیارِ حبیب
گرش ز پیش برفتم هنوز بازپسم
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که من برای دیدن محبوبم سفر کردم، حتی اگر از پیش او بروم، هنوز به یادش بازخواهم گشت.
مرا مگوی نزاری بر او بده خاطر
به دیگری که ارادت نمی رود به کسم
هوش مصنوعی: مرا به ناز و نیاز مگو، زیرا دلم به کسی دیگر مشغول نیست و ارادتی نسبت به او ندارم.
به کفر و دین نکنم التفات در غمِ دوست
وگر قبول نداری به جانِ دوست قسم
هوش مصنوعی: من به مسایل کفر و دین توجهی ندارم، بلکه تنها به فکر غم و اندوه دوستم هستم و اگر تو این را نمی‌پذیری، قسم می‌خورم به جان دوستم.