اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هم از شکستنِ پیمانِ یار می ترسم
هم از زمانه ی ناپایدار می ترسم
هوش مصنوعی: من هم از خیانت و بی وفایی محبوبم میترسم و هم از روزگار ناپایدار و تغییرپذیر.
نداد دستِ وفا ور دهد نمی پاید
ز نامساعدیِ روزگار می ترسم
هوش مصنوعی: من از این میترسم که در سختیها و ناملایمات زندگی، وفاداری و یاری کسی را که انتظارش را دارم نداشته باشم و این موضوع باعث ناامیدیام شود.
اگر چه من ندهم اختیارِ خویش از دست
ز دست اگر برود اختیار می ترسم
هوش مصنوعی: اگرچه من نمیخواهم که کنترل زندگیام را از دست بدهم، اما اگر این کنترل از دستم برود، از آن بسیار میترسم.
فغان ز دل که نصیحت در او نمی گیرد
ز تنگنایِ دلِ بی قرار می ترسم
هوش مصنوعی: دل من در درد و ناراحتی است و هر چه نصیحت و پند می شنود، تأثیری بر آن نمیگذارد. از این وضعیت بیقراری که در دل دارم، واهمه دارم.
بلایِ عشق چو نازل شود براندازد
رسومِ عقل و از آن نا به کار می ترسم
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به سراغ آدمی میآید، میتواند تمام عادتها و رفتارهای منطقی و عقلانی او را زیر پا بگذارد و من از این وضعیت ترس دارم.
محبّت است و ارادت که متصل نشود
از این دو قاعدهی استوار می ترسم
هوش مصنوعی: من نگرانم که محبت و ارادت نمیتوانند به هم وصل شوند، چون این یک قانون قطعی است.
مرا که بلبلِ گلزارِ عشق می خوانند
چگونه گویم از آسیبِ خار می ترسم
هوش مصنوعی: من که به خاطر عشق و زیباییها مانند بلبل در باغ گل به حساب میآیم، چطور میتوانم بگویم که از زخمهای خاری میترسم؟
دلم ببردی جانا ز غمزهی چشمت
اگر به جان ندهد زینهار می ترسم
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر زیبایی چشمانت باعث شود که دل من برباید، نگرانم که اگر جانم را برایت نگذارم، ممکن است به دردسر بیفتم و نتوانم از این حالت نجات یابم.
خرد ز غمزهی شوخِ تو می کند پرهیز
چو مست باشد و من از خمار می ترسم
هوش مصنوعی: عقل و هوش آدمی از نگاه فریبنده و بازیگوش تو دوری میکند، همانطور که کسی که مستی میکند، از حال خودش غافل است و من از حال خمار خود میترسم.
کنارِ وصل به من کرده ای حوالت و هست
در این میان سخنی کز کنار می ترسم
هوش مصنوعی: در آغوش تو قرار گرفتهام و در این وضعیت، از سخنی که ممکن است از کنارت به گوشم برسد، به شدت میترسم.
کمندِ زلفِ تو حلقم گرفت و معذورم
اگر ز سلسله دیوانهوار می ترسم
هوش مصنوعی: زلفهای تو مانند کمند مرا گرفتهاند و اگر از این زنجیرهی دیوانهوار میترسم، باید ببخشیام.
تویی مراد سخن در بهشت و دوزخ نیست
به دوستی اگر از نور و نار می ترسم
هوش مصنوعی: تو هدف و مقصود سخن هستی، نه در بهشت و دوزخ. اگر به دوستی تو امیدوارم، به خاطر این است که از نور و آتش میترسم.
ز دفع کردنِ بیگانگان نیندیشم
ز آشنا شدنِ انتظار می ترسم
هوش مصنوعی: من نگران دوری از بیگانگان نیستم، بلکه از نزدیک شدن به آشناها و ایجاد انتظارات می ترسم.
رهت به گریه از آن آب می زنم هموار
که بر دلت ننشیند غبار می ترسم
هوش مصنوعی: به خاطر نگرانیام از اینکه غم و غصه بر دل تو بنشیند، راهت را با اشک و حسرت هموار میکنم.
قرار و صبر و ثبات و شکیب می باید
چو نیست حاصل از این هر چهار می ترسم
هوش مصنوعی: باید در زندگی ثبات، صبر و آرامش داشته باشیم، اما اگر به هیچ یک از اینها دست نیابیم، نگران و ترسان هستم.
اگر در آینهی رویِ تو رسد هیهات
ز دودِ آهِ نزاریِ زار می ترسم
هوش مصنوعی: وقتی که در آینه چهرهات را میبینم، از اینکه غم و اندوهم به وضوح نمایان شود، میترسم.
حاشیه ها
هم از شکستنِ پیمانِ یار میترسم
هم از زمانهی ناپایدار میترسم
نداد دستِ وفا ور دهد نمیپاید
ز نامساعدیِ روزگار می ترسم
اگر چه من ندهم اختیارِ خویش از دست
ز دست اگر برود اختیار میترسم
فغان ز دل که نصیحت در او نمیگیرد
ز تنگنایِ دلِ بیقرار میترسم
بلایِ عشق چو نازل شود براندازد
رسومِ عقل و از آن نابکار می ترسم
محبّت است و ارادت که متصل نشود
از این دو قاعدهی استوار میترسم
مرا که بلبلِ گلزارِ عشق میخوانند
چگونه گویم از آسیبِ خار میترسم
دلم ببردی جانا ز غمزهی چشمت
اگر به جان ندهد زینهار میترسم
خرد ز غمزهی شوخِ تو میکند پرهیز
چو مست باشد و من از خمار می ترسم
کنارِ وصل به من کردهای حوالت و هست
در این میان سخنی کز کنار میترسم
کمندِ زلفِ تو حلقم گرفت و معذورم
اگر ز سلسله دیوانهوار میترسم
تویی مراد سخن در بهشت و دوزخ نیست
به دوستی اگر از نور و نار میترسم
ز دفع کردنِ بیگانگان نیندیشم
ز آشنا شدنِ انتظار میترسم
رهت به گریه از آن آب میزنم هموار
که بر دلت ننشیند غبار میترسم
قرار و صبر و ثبات و شکیب میباید
چو نیست حاصل از این هر چهار میترسم
اگر در آینهی رویِ تو رسد هیهات
ز دودِ آهِ نزاریِ زار میترسم