شمارهٔ ۸۶۱
نیامدی و من از انتظار می سوزم
در آرزویِ وصال تو زار می سوزم
بر آبِ دیده ی من رحم کن اگر یاری
که من بر آتشِ هجرانِ یار می سوزم
ز بی قراریِ من بر قرار بی خبری
ولی من از غم تو برقرار می سوزم
بسوختم ز فراقِ تو و ندانستم
که از برایِ که بهرِ چه کار می سوزم
ز سوختن خبری نیست همچو شمع مرا
چه اختیار که بی اختیار می سوزم
عجب تر این که به هر انجمن ز غایتِ شوق
ز شمع دورم و پروانهوار می سوزم
ز چشمِ مستِ تو محروم عینِ مخمورست
اگر چه مستِ تو ام در خمار می سوزم
تو گُلعذاری و من بلبل و تو فارغ از آن
که من بر آتشِ هجران چو خار می سوزم
قسم به آتشِ یاقوتِ آبدارِ لبت
که با دو دیده ی یاقوتبار می سوزم
در انتظار نزاریِ زار می گوید
نیامدی و من از انتظار می سوزم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیامدی و من از انتظار می سوزم
در آرزویِ وصال تو زار می سوزم
هوش مصنوعی: تو نیامدی و من در انتظار تو در حال سوختن هستم و در آرزوی دیدنت به شدت دچار عذابم.
بر آبِ دیده ی من رحم کن اگر یاری
که من بر آتشِ هجرانِ یار می سوزم
هوش مصنوعی: اگر میتوانی بر اشکهای من رحم کن، چون من همچنان به خاطر دوری یاری که دوستش دارم، در آتش درد و رنج میسوزم.
ز بی قراریِ من بر قرار بی خبری
ولی من از غم تو برقرار می سوزم
هوش مصنوعی: من از بیتابی و اضطراب خودم رنج میبرم و تو از این حال من بیخبری. اما من به خاطر ناراحتی تو، در عذاب و سوزش هستم.
بسوختم ز فراقِ تو و ندانستم
که از برایِ که بهرِ چه کار می سوزم
هوش مصنوعی: در تنهایی ناشی از دوری تو، آتش گرفتم و نمیدانم این درد و رنجی که میکشم، به خاطر کی و برای چه هدفی است.
ز سوختن خبری نیست همچو شمع مرا
چه اختیار که بی اختیار می سوزم
هوش مصنوعی: مثل شمعی که میسوزد، من هم بیاختیار در حال سوختن هستم و خبری از درد و رنج نمیبرم.
عجب تر این که به هر انجمن ز غایتِ شوق
ز شمع دورم و پروانهوار می سوزم
هوش مصنوعی: عجیب است که با وجود همه شوقی که دارم، در هر جمعی که حضور پیدا میکنم، از شمع دور هستم و مانند پروانهای میسوزم.
ز چشمِ مستِ تو محروم عینِ مخمورست
اگر چه مستِ تو ام در خمار می سوزم
هوش مصنوعی: چشمهای مست تو باعث شده که حتی در حالتی که مست هستم، احساس بیحالی و خمار داشته باشم. اگرچه خودم در حالت مستی هستم، اما بیوجود تو در درونم احساس سوختن و درد میکنم.
تو گُلعذاری و من بلبل و تو فارغ از آن
که من بر آتشِ هجران چو خار می سوزم
هوش مصنوعی: تو زیبا و محبوبی و من مانند بلبل عاشق توام. اما تو بیخبر از این هستی که من به خاطر دوری از تو چقدر رنج میکشم و همچون خاری در آتش سوزانده میشوم.
قسم به آتشِ یاقوتِ آبدارِ لبت
که با دو دیده ی یاقوتبار می سوزم
هوش مصنوعی: به زیبایی و جذابیت لبانت قسم میخورم، که به خاطر عشق و زیبایی چشمانت، احساس سوزش میکنم.
در انتظار نزاریِ زار می گوید
نیامدی و من از انتظار می سوزم
هوش مصنوعی: در حالی که به شدت منتظر کسی هستم، او هنوز نیامده و این انتظار دارد مرا میسوزاند.

حکیم نزاری