گنجور

شمارهٔ ۸۵۹

فغان از مردمِ چشمم که بیرون می دهد رازم
نمی یارم به کس دیدن چو این دیده ست غمّازم
به خاطر یاوه می رانم سخن با هر که می گویم
به باطن دوست می بینم نظر با هر که اندازم
چنان مستغرقِ شوقم که بی خود می کند ذوقم
ز بس مشغولیِ خاطر از آن با کس نپردازم
رقیبم گوش می دارد که پیشِ دوست نگذارد
به شمشیر از سرِ کویش ندارد هیچکس بازم
پدر گفت ای نزاری چند بر آتش توان بودن
به وسع و طاقتم چندان که می سوزند می سازم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فغان از مردمِ چشمم که بیرون می دهد رازم
نمی یارم به کس دیدن چو این دیده ست غمّازم
هوش مصنوعی: آه از این مردم که در چشمانم رازهای دل را می‌خوانند. نمی‌توانم این غم را با کسی در میان بگذارم، زیرا این چشمانم خود گویای همه احساساتم هستند.
به خاطر یاوه می رانم سخن با هر که می گویم
به باطن دوست می بینم نظر با هر که اندازم
هوش مصنوعی: به خاطر حرف‌های بی‌معنی، با هر کسی صحبت نمی‌کنم. وقتی با کسی حرف می‌زنم، منظورم این است که دوستش دارم و وقتی به او نگاه می‌کنم، فقط با دیدن ظاهری او نیست، بلکه عمق وجودش را می‌بینم.
چنان مستغرقِ شوقم که بی خود می کند ذوقم
ز بس مشغولیِ خاطر از آن با کس نپردازم
هوش مصنوعی: آنقدر در شوق و عشق غرق شدم که دیگر به خودم نمی‌رسم. به خاطر مشغله‌ای که در دل دارم، اصلاً به کسی توجه نمی‌کنم.
رقیبم گوش می دارد که پیشِ دوست نگذارد
به شمشیر از سرِ کویش ندارد هیچکس بازم
هوش مصنوعی: رقیب من مراقب است که دوستِ من را تحت فشار قرار ندهد و اجازه ندهد که به من آسیب برساند، زیرا هیچ کس در مقابل عشق و تعلق من به او شمشیر نمی‌زند.
پدر گفت ای نزاری چند بر آتش توان بودن
به وسع و طاقتم چندان که می سوزند می سازم
هوش مصنوعی: پدر گفت: ای نزاری، تا چه اندازه می‌توانی در برابر آتش ایستادگی کنی؟ به اندازه توانم، من هم به آتش می‌سوزم و تحمل می‌کنم.