شمارهٔ ۸۵۶
دلم ببرد و قرارم برفت و معذورم
که کرد مستِ خراب آن دو چشمِ مخمورم
بتی که در طلبِ وصلِ او چو مدهوشان
گرم سر و دل و ترتیب نیست معذورم
مقرّرست به نزدیکِ عاقلانِ جهان
که من چو مردمِ دیوانه از خرد دورم
ز تابِ مهر چنانم تبِ فراق بسوخت
که زارتر ز جگرتفتگانِ محرورم
به صد شکنجه برآید ز اندرون نفسم
که زیرِ بارِ محبّت همیشه رنجورم
به آفتاب نیارم نگاه کرد از آنک
نظر به هر چه کنم ناظر است منظورم
صنم پرستم و الحمدلله از سرِ جهل
نه چون مقلّدِ دنیاپرستِ مغرورم
دلم سیاه شد از ظلمتِ شبِ هجران
که همچو سایه جدا اوفتاده از نورم
نه سهو رفت که از اقتباسِ نورِ خیال
شود چو روز منوّر شبانِ دیجورم
گرم به نور اشارت کنند وگر به ظُلَم
به هر طریقه که فرمان دهند مامورم
به حکمِ عشق کمین بندهام نزاری نام
اگر به مرتبه در ملکِ شاه دستورم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم ببرد و قرارم برفت و معذورم
که کرد مستِ خراب آن دو چشمِ مخمورم
هوش مصنوعی: دل من را به شدت ربودهاند و آرامشم از دست رفته است. من عذرخواهی میکنم چون آن دو چشم مست و مستکننده مرا بیتاب کردهاند.
بتی که در طلبِ وصلِ او چو مدهوشان
گرم سر و دل و ترتیب نیست معذورم
هوش مصنوعی: من در تلاش برای رسیدن به او هستم و مانند مجنونها در پی وصالش دل و جان و تمام وجودم را گذاشتهام و اگر گاهی به خاطر این حالت دچار بینظمی میشوم، قابل بخشش است.
مقرّرست به نزدیکِ عاقلانِ جهان
که من چو مردمِ دیوانه از خرد دورم
هوش مصنوعی: من مشخصاً به عقلای دنیا نزدیک شدهام، اما مانند یک فرد دیوانه از عقل و خرد دور هستم.
ز تابِ مهر چنانم تبِ فراق بسوخت
که زارتر ز جگرتفتگانِ محرورم
هوش مصنوعی: به خاطر گرمای آفتاب، به شدت از دوری معشوق رنج میکشم، طوری که حالتی از سوز و گداز در من ایجاد شده و حتی بیشتر از کسانی که در آتش سوختهاند، عذاب میکشم.
به صد شکنجه برآید ز اندرون نفسم
که زیرِ بارِ محبّت همیشه رنجورم
هوش مصنوعی: بسته به وضعیت درونیام که به خاطر عشق همیشه آزردهام، به سختی میتوانم از خودم بیرون بیایم.
به آفتاب نیارم نگاه کرد از آنک
نظر به هر چه کنم ناظر است منظورم
هوش مصنوعی: من به آفتاب نگاه نمیکنم، چون میدانم که هر چیزی که ببینم او به من توجه دارد.
صنم پرستم و الحمدلله از سرِ جهل
نه چون مقلّدِ دنیاپرستِ مغرورم
هوش مصنوعی: من به عشق معشوقی مشغولم و خوشبختم که این علاقه از روی نادانی نیست، برخلاف کسانی که به خاطر فریب دنیا و خودپسندی، به تقلید روی آوردهاند.
دلم سیاه شد از ظلمتِ شبِ هجران
که همچو سایه جدا اوفتاده از نورم
هوش مصنوعی: دل من از تاریکی شب جدایی پر شده است، به گونهای که مانند سایهای هستم که از نور دور افتادهام.
نه سهو رفت که از اقتباسِ نورِ خیال
شود چو روز منوّر شبانِ دیجورم
هوش مصنوعی: خطایی در کار نیست که از تأثیر نور خیال من میوزد، چون شب من پر از تاریکی است.
گرم به نور اشارت کنند وگر به ظُلَم
به هر طریقه که فرمان دهند مامورم
هوش مصنوعی: اگر به نور و روشنی اشاره کنند یا در تاریکی، من در هر صورت موظف هستم که به فرمان آنها عمل کنم.
به حکمِ عشق کمین بندهام نزاری نام
اگر به مرتبه در ملکِ شاه دستورم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، من در حال انتظار برای دریافت دستور هستم، و اگر نامم در میان بزرگان باشد، میتوانم در ملک و حکومت به مقام و منزلتی دست یابم.

حکیم نزاری