شمارهٔ ۸۵۲
به دیده ی دل ناظر به هر چه در نگرم
خیال دوست بود در برابر نظرم
حریف ناز نداند که همنشین نیاز
چه گونه می گذراند شبان تا سحرم
سر از طریق وفا بر نمی توان پیچید
که بر خلاف محبت قدم نمی سپرم
به بال شوق چنان می پراندم خاطر
که در هوای ارادت چو مرغ تیز پرم
به خاک بوس سر کوی کعبه خانه ی دوست
به تک ز باد صبا در مری گرو ببرم
خیال دوست به معراج عشق می بردم
که بر براق محبت چو برق می گذرم
هوای سجده ی آن آفتاب دارم و دل
همی دود به زیارت چو سایه بر اثرم
کدام راه چه منزل به زینهار عدم
که بر بساط وصال از وجود بی خبرم
به طبع خون جگر میخورم چو می دانم
که بی مجاهده از وصل دوست برنخورم
وصال دوست بیاید که بی نسیم وصال
چو زمهریر بباشد هوای باغ ارم
به ترک طعنه نگیرند و در نمی گیرد
ملامت همه خلق و نصیحت چردم
مرا که ریش نزاری و باد یک سان است
بدان که باد بروت کسی دگر نخرم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دیده ی دل ناظر به هر چه در نگرم
خیال دوست بود در برابر نظرم
هوش مصنوعی: وقتی به هر چیزی نگاه میکنم، در دل و با چشمانی که میبیند، همیشه تصویر دوستم در مقابل چشمانم حاضر است.
حریف ناز نداند که همنشین نیاز
چه گونه می گذراند شبان تا سحرم
هوش مصنوعی: رقیب ناز و زیبایی نمیداند که کسی که در دلش نیاز و عشق است، چگونه شب را به صبح میرساند و چقدر در درد و شوق عشق میگذراند.
سر از طریق وفا بر نمی توان پیچید
که بر خلاف محبت قدم نمی سپرم
هوش مصنوعی: نمیتوانم از راه وفاداری دور شوم، چون قدمی مخالف محبت برنمیدارم.
به بال شوق چنان می پراندم خاطر
که در هوای ارادت چو مرغ تیز پرم
هوش مصنوعی: من با شور و شوقی شدید، دل را به پرواز میآورم، بهگونهای که در فضای عشق و ارادت، مانند پرندهای سریع و آزاد بال میزنه.
به خاک بوس سر کوی کعبه خانه ی دوست
به تک ز باد صبا در مری گرو ببرم
هوش مصنوعی: با احترام و عشق به خاک و سرزمین کعبه، که خانهی محبوبم است، میخواهم با یک بوسه از نسیم صبحگاهی آنجا را به یادگار ببرم.
خیال دوست به معراج عشق می بردم
که بر براق محبت چو برق می گذرم
هوش مصنوعی: تصور دوست من را به اوج عشق میبرد، گویی که بر مرکب محبت با سرعتی خیرهکننده میگذرم.
هوای سجده ی آن آفتاب دارم و دل
همی دود به زیارت چو سایه بر اثرم
هوش مصنوعی: میل و longing به سجده کردن در برابر آن خورشید را دارم و دلم دارد به یاد او دود به سوی زیارت می فرستد، مانند سایهای که بر زمین میافتد.
کدام راه چه منزل به زینهار عدم
که بر بساط وصال از وجود بی خبرم
هوش مصنوعی: کدام مسیر و کدام مقصد برای من بهتر است، در حالی که از وجود واقعی خود بیخبرم و در دنیای وصال قرار ندارم؟
به طبع خون جگر میخورم چو می دانم
که بی مجاهده از وصل دوست برنخورم
هوش مصنوعی: من با درد و رنج درونم کنار میآیم، چرا که میدانم برای رسیدن به محبوبم باید تلاش و کوشش کنم و بدون تلاش به وصالش نخواهم رسید.
وصال دوست بیاید که بی نسیم وصال
چو زمهریر بباشد هوای باغ ارم
هوش مصنوعی: اگر دوستی به وصال برسد، مانند نسیمی دلپذیر است، اما اگر این وصال به تأخیر بیفتد، حال و هوای باغ ارم همچون سرمای سوزناک زمستان خواهد بود.
به ترک طعنه نگیرند و در نمی گیرد
ملامت همه خلق و نصیحت چردم
هوش مصنوعی: انتقادات و اشارتی به من نمیشود و همگان به من چیزی نمیگویند، من ناگزیر از شنیدن نصیحتها و سرزنشها نیستم.
مرا که ریش نزاری و باد یک سان است
بدان که باد بروت کسی دگر نخرم
هوش مصنوعی: اگر تو ریش نداری و باد به یک شکل است، بدان که من دیگر نمیتوانم چنین بادی را از کسی دیگر ببرم.

حکیم نزاری