گنجور

شمارهٔ ۸۵۳

توبه ای کردم و گفتم که دگر می نخورم
تا منم باز دگر نام من و می نبرم
به ستم توبه ی مستحکم من بشکستند
چه قضا بود که ناگاه درآمد به سرم
طمعم بود که از غیب حضوری بخشند
چون بدیدم من مسکین نه سزای حضرم
محشر این است که من هر دم و هر لحظه درو
بل که خود هر نفسی در عرصات حشرم
من به خشنودی دل از سر جان آزادم
بر مقامی چه نهم دل که به جان در خطرم
خبر آن نیست که از کس خبری گویم باز
خبر این است که از خویش نباشد خبرم
گر از اسرار نهان بی خبران بی خبرند
ای مسلمانان من بی خبر بی خبرم
من به امرالله در خلق اضافت بینم
من به عین الله در عالم اشیا نگرم
هوس دنیی و عقبی ز سرم بیرون شد
تا به کی عشوه که خاطر بگرفت از سمرم
سالکم مرحله بر مرحله می پردازم
مسرعم مرتبه از مرتبه می برگذرم
به جوان مردی مردان جهان باز که گر
همه عالم به جوی نیست جوی غم نخورم
همه بی من بود و هیچ نباشد بی او
راستی آنچه صراط است که من می سپرم
تا کسی را طمع از من نبود ستر و صلاح
هر زمان پرده ی پرهیز نزاری بدرم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

توبه ای کردم و گفتم که دگر می نخورم
تا منم باز دگر نام من و می نبرم
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که دیگر شراب نخورم و نام خود را از آن جدا کنم، اما دوباره به سراغ آن می‌روم و عهد خود را می‌شکنم.
به ستم توبه ی مستحکم من بشکستند
چه قضا بود که ناگاه درآمد به سرم
هوش مصنوعی: توبه ی محکم و استوار من را به زور و ستم شکستند و ناگهان فکری به سرم رسید که باعث این اتفاق شد.
طمعم بود که از غیب حضوری بخشند
چون بدیدم من مسکین نه سزای حضرم
هوش مصنوعی: من امیدوار بودم که از عالم غیب حضوری به من عطا شود، اما وقتی که نگریستم، متوجه شدم که من آدم مسکینی هستم و لیاقتی برای آن حضوری ندارم.
محشر این است که من هر دم و هر لحظه درو
بل که خود هر نفسی در عرصات حشرم
هوش مصنوعی: این عالم بزرگ، برای من هر لحظه و هر دم، مانند روز قیامت است. به این معنا که من در هر نفس و هر لحظه، در این فضای خاص و محوری قرار دارم.
من به خشنودی دل از سر جان آزادم
بر مقامی چه نهم دل که به جان در خطرم
هوش مصنوعی: من به خاطر خوشحالی قلبم از تمام وجودم آزاد هستم، اما نمی‌دانم در چه جایگاهی قرار بگیرم، چون زندگی‌ام در خطر است.
خبر آن نیست که از کس خبری گویم باز
خبر این است که از خویش نباشد خبرم
هوش مصنوعی: من از هیچ‌کس خبری ندارم که بخواهم بگویم، بلکه مسئله این است که خودم هم از حال خودم بی‌خبر هستم.
گر از اسرار نهان بی خبران بی خبرند
ای مسلمانان من بی خبر بی خبرم
هوش مصنوعی: اگر مردم از رازهای پنهان بی‌خبر هستند، ای مسلمانان، من هم از این بی‌خبری بی‌خبرم.
من به امرالله در خلق اضافت بینم
من به عین الله در عالم اشیا نگرم
هوش مصنوعی: من در آفرینش، به اراده خداوند توجه دارم و با نگاه به حق، به چیزهای موجود در جهان می‌نگرم.
هوس دنیی و عقبی ز سرم بیرون شد
تا به کی عشوه که خاطر بگرفت از سمرم
هوش مصنوعی: رغبت به دنیا و آخرت از سرم خارج شد، تا کی باید به دلربایی ادامه دهم که قلبم را تحت تأثیر قرار داده است؟
سالکم مرحله بر مرحله می پردازم
مسرعم مرتبه از مرتبه می برگذرم
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، به آرامی و با هدف هر بار از یک مرحله عبور می‌کنم و به مراحل بالاتر می‌روم.
به جوان مردی مردان جهان باز که گر
همه عالم به جوی نیست جوی غم نخورم
هوش مصنوعی: به جوانمردی مردان جهان برگرد، زیرا اگرچه تمامی جهان در مشکلات و دشواری‌ها به سر می‌برد، من نگران نیستم.
همه بی من بود و هیچ نباشد بی او
راستی آنچه صراط است که من می سپرم
هوش مصنوعی: همه چیز بدون من وجود دارد و هیچ چیزی نمی‌تواند بدون او وجود داشته باشد. حقیقتاً، آنچه که مسیر زندگی است، من آن را به او واگذار می‌کنم.
تا کسی را طمع از من نبود ستر و صلاح
هر زمان پرده ی پرهیز نزاری بدرم
هوش مصنوعی: هرگاه کسی به من امید و طمع نداشته باشد، من همیشه مراقب و با احتیاط رفتار می‌کنم و به دور از گناه و ناپاکی زندگی می‌کنم.