گنجور

شمارهٔ ۸۴۸

گر بنویسم که چون بی تو به سر می برم
دود برآرد قلم از ورق دفترم
جان رسیده به لب بی تو چنین تا به کی
هین که گره می شود بی تونفس دربرم
هر نفسم کز درون بی تو به لب می رسد
نیست دگراعتماد بر نفس دیگرم
عمر گرامی چرا می کنم آخر تلف
چند چنین شب به روز روز به شب می برم
نه ره و رویی پدید نه سر و کاری به برگ
تا شب محنت چنین چند به روز آورم
عمر ندانم که چند پای بدارد چنین
بخت ندانم که کی دست نهد برسرم
بر پی دل در به در بیهده جان می دهم
وز غم تو دم به دم خون جگر می خورم
از لگد سرزنش وز غرض بد کنش
خسته ی هر ضربتم رانده ی هر کشورم
کار نزاری کنون زاری زارست و بس
چون نرسد بعد ازین دست به زور و زرم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر بنویسم که چون بی تو به سر می برم
دود برآرد قلم از ورق دفترم
هوش مصنوعی: اگر بنویسم که بدون تو چطور روزگار می‌گذرانم، قلم از روی کاغذم دود بلند می‌کند.
جان رسیده به لب بی تو چنین تا به کی
هین که گره می شود بی تونفس دربرم
هوش مصنوعی: جانم به لب رسیده و بی‌تو تحمل این وضعیت سخت شده است. بیا زودتر تا این گره‌ای که در دماغم ایجاد شده، باز شود.
هر نفسم کز درون بی تو به لب می رسد
نیست دگراعتماد بر نفس دیگرم
هوش مصنوعی: هر بار که نفس من به خاطر تو به لب می‌رسد، دیگر نمی‌توانم به خودم اعتماد کنم.
عمر گرامی چرا می کنم آخر تلف
چند چنین شب به روز روز به شب می برم
هوش مصنوعی: چرا عمر ارزشمند خود را بیهوده هدر می‌دهم؟ چرا این شب‌ها را به روزها و روزها را به شب‌ها می‌گذرانم؟
نه ره و رویی پدید نه سر و کاری به برگ
تا شب محنت چنین چند به روز آورم
هوش مصنوعی: نه راه و نشانه‌ای هست و نه ارتباطی با جوانب زندگی، پس چه فایده‌ای دارد که شب‌های سخت و پر از درد را تحمل کنم، در حالی که روزها را به همین گونه می‌گذرانم؟
عمر ندانم که چند پای بدارد چنین
بخت ندانم که کی دست نهد برسرم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه مدت زندگی خواهم کرد و نمی‌دانم بخت من چه زمانی بر سرم خواهد آمد.
بر پی دل در به در بیهده جان می دهم
وز غم تو دم به دم خون جگر می خورم
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و دل‌باختگی‌ام، به هر جا می‌روم جانم را فدای تو می‌کنم و از شدت غم تو هر لحظه مثل جگر خون می‌خورم.
از لگد سرزنش وز غرض بد کنش
خسته ی هر ضربتم رانده ی هر کشورم
هوش مصنوعی: از طعنه‌ها و قضاوت‌های ناپسند خسته شدم، هر بار که لطمه‌ای می‌زنم، انگار که از هر جا رانده شده‌ام.
کار نزاری کنون زاری زارست و بس
چون نرسد بعد ازین دست به زور و زرم
هوش مصنوعی: کار نزار همین حالا بسیار دردناک و بی‌رحمانه است و اگر بعد از این، نیازی به قدرت و زور نداشته باشی، بهتر است.