گنجور

شمارهٔ ۸۴۵

شب ها همه شب در انتظارم
تا دوست نظر کند به کارم
او حاضرِ وقت و من نبینم
او با من و من خبر ندارم
کس را غمِ روزگارِ من نیست
من خود سرِ این طمع نخارم
زین شور که در جهان فکندی
شوریده شده ست روزگارم
باید که به دوستان رسانم
عمری که به هرزه می گذرانم
زیرا که مهم تر از همه چیز
این است که باز می گزارم
گر پای نمی نهم درین راه
از دست بمی رود نگارم
هر چیز که با من است حالی
فی الجمله به دوست می سپارم
با هم نفسی به آخر الامر
آخر نفسی مگر برآرم
تیمار نمی برد خزانم
غم خوار نمی شود بهارم
هر سال همان که پار دادند
از هفت و شش و سه و چهارم
از پای دراوفتاد عقلم
از دست برفت اختیارم
گر دی بودم نزاری ام روز
بنگر به چه زاریانِ زارم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب ها همه شب در انتظارم
تا دوست نظر کند به کارم
هوش مصنوعی: شب‌ها دائماً در انتظار هستم تا دوستم به کارهایم نگاهی بیندازد.
او حاضرِ وقت و من نبینم
او با من و من خبر ندارم
هوش مصنوعی: او در هر زمانی کنار من است، اما من نمی‌توانم او را ببینم؛ او با من است، اما من از این موضوع بی‌خبرم.
کس را غمِ روزگارِ من نیست
من خود سرِ این طمع نخارم
هوش مصنوعی: هیچ کس به فکر غم و اندوه من نیست و من خودم هم به این آرزو چندانی نمی‌توانم امید داشته باشم.
زین شور که در جهان فکندی
شوریده شده ست روزگارم
هوش مصنوعی: از این هیجانی که در دنیا ایجاد کرده‌ای، روزگار من سرشار از آشفتگی و شیدایی شده است.
باید که به دوستان رسانم
عمری که به هرزه می گذرانم
هوش مصنوعی: باید به دوستانم بگویم که عمرم را بیهوده سپری می‌کنم.
زیرا که مهم تر از همه چیز
این است که باز می گزارم
هوش مصنوعی: زیرا مهم‌تر از هر چیزی این است که دوباره می‌گذارم.
گر پای نمی نهم درین راه
از دست بمی رود نگارم
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر قدم نگذارم، معشوقم از دست خواهد رفت.
هر چیز که با من است حالی
فی الجمله به دوست می سپارم
هوش مصنوعی: هر چیزی که با من است، در هر لحظه‌ای به دوست می‌سپارم.
با هم نفسی به آخر الامر
آخر نفسی مگر برآرم
هوش مصنوعی: در نهایت، با همراهی یک نفر ممکن است به نقطه‌ای برسم که نفس آخر را بکشم یا بتوانم خود را دوباره نجات دهم.
تیمار نمی برد خزانم
غم خوار نمی شود بهارم
هوش مصنوعی: غم و دلتنگی من با آمدن فصل بهار بهبود نمی‌یابد و درختان خزان نمی‌توانند به من آرامش بدهند.
هر سال همان که پار دادند
از هفت و شش و سه و چهارم
هوش مصنوعی: هر سال همانگونه که از سال‌های قبل تعیین شده است، می‌گذرد و تکرار می‌شود.
از پای دراوفتاد عقلم
از دست برفت اختیارم
هوش مصنوعی: عقل و هوش من به حدی تحت تاثیر قرار گرفت که توانایی تصمیم‌گیری و کنترل خود را از دست دادم.
گر دی بودم نزاری ام روز
بنگر به چه زاریانِ زارم
هوش مصنوعی: اگر دیوانه بودم، امروز به حال و روزم نگاه کن که چقدر در عذاب و زحمت هستم.