شمارهٔ ۸۳۷
ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم
به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم
جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم
به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم
به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم
ملامتی که کشیدم قیامتی که بدیدم
رواست گر بچکد خونِ جانم از رگِ دیده
چرا به تیغِ وداعش ز رویِ دوست بریدم
رسید آن چه رسید از جفایِ چرخ به رویم
بسا که دست به دندانِ اعتبار گزیدم
به اختیار مرا چون عَلَم نمود به عالم
کسی که از همه عالم به اختیار گزیدم
نه مرغ در قفس الّا رهِ خلاص نجوید
به آرزو طلبم ره بدان قفس که پریدم
ندانم ار برسد قدرِ جامِ وصل به دستم
کنون که شربتِ قاتل ز جامِ هجر چشیدم
نزاریا به قدم استوار باش رها کن
ز روزگار شکایت مکن که جور کشیدم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم
به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم
هوش مصنوعی: به خاطر سختیها و دشواریهایی که در سفر تحمل کردهام، به شدت دچار خستگی و ناامیدی شدهام و به آرزوهایم هم نرسیدهام.
جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم
به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم
هوش مصنوعی: در سفرها و گشتوگذارهایم، به جایی که دوستانم بودند، سر زدم، اما متأسفانه به خاطر سرنوشت خودم، هیچکس را ندیدم و صدایی از کسی نشنیدم.
به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم
ملامتی که کشیدم قیامتی که بدیدم
هوش مصنوعی: میخواهم داستانی را تعریف کنم و سپس برای دوستانم بنویسم دربارهی سختیهایی که متحمل شدم و مشکلاتی که تجربه کردم.
رواست گر بچکد خونِ جانم از رگِ دیده
چرا به تیغِ وداعش ز رویِ دوست بریدم
هوش مصنوعی: اگر خون جانم از چشمانم بریزد، چه اشکالی دارد؟ من به خاطر وداع با او، چهرهاش را با تیغ بریدم.
رسید آن چه رسید از جفایِ چرخ به رویم
بسا که دست به دندانِ اعتبار گزیدم
هوش مصنوعی: آن چه بر من گذشت، ناشی از ناملایمات زندگی است. بارها با ناامیدی و دلسردی به فکر دست یازیدن به اعتبار و ارزشهای خود افتادم.
به اختیار مرا چون عَلَم نمود به عالم
کسی که از همه عالم به اختیار گزیدم
هوش مصنوعی: مرا به عنوان پرچم و نماد خود انتخاب کرد و به همه جهان نشان داد، کسی که از میان تمام موجودات، او را به عنوان انتخاب خود برگزیدم.
نه مرغ در قفس الّا رهِ خلاص نجوید
به آرزو طلبم ره بدان قفس که پریدم
هوش مصنوعی: پرندهای که در قفس است، جز آرزوی آزادی به چیزی نمیاندیشد. من نیز به دنبال راهی هستم تا به آن قفس برگردم و از آنجا پرواز کنم.
ندانم ار برسد قدرِ جامِ وصل به دستم
کنون که شربتِ قاتل ز جامِ هجر چشیدم
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا روزی به من میرسد که جام وصال را در دست بگیرم، در حالی که اکنون طعم شربت کشنده جدایی را چشیدهام.
نزاریا به قدم استوار باش رها کن
ز روزگار شکایت مکن که جور کشیدم
هوش مصنوعی: زندگی را با قدمهایی محکم ادامه بده و از گذشته ناراحت نباش، چرا که من سختیها را تحمل کردهام.