گنجور

شمارهٔ ۸۳۶

روزها شد که برفتی و به خدمت نرسیدم
هیچ کافر مَکَشاد آن چه من از هجر کشیدم
چه نویسم که چه آمد بر سرم تا تو برفتی
چه ملامت که نبردم چه قیامت که ندیدم
آفتابی تو و چون ذرّه سرآسیمه بماندم
در پَی ات بس که بلافایده چون سایه دویدم
در کشیدم ز همه خلقِ جهان سر به خجالت
که به دعوی زهمه خلق جهانت بگزیدم
لاجرم هر که به من می رسد انگشتِ ملامت
می کشد در من ازین زهرِ ملامت که چشیدم
هم چنان در سرم آشوبِ تمنّایِ وصال است
تا نگویی که به کلّی ز تو امیّد بریدم
مِهرِ دیرینه محال است که ازجان به در آید
سخنِ معتبرست این مثل از هر که شنیدم
هرگز اندیشه نکردم ز سرِ دستِ چو سیمت
که به غیرت سرِ انگشتِ تحیّر نگزیدم
عاقبت رفتی و پیوند بریدی ز نزاری
من هم از اوّلِ عهد آخرِ این کار بدیدم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزها شد که برفتی و به خدمت نرسیدم
هیچ کافر مَکَشاد آن چه من از هجر کشیدم
هوش مصنوعی: روزهاست که تو رفته‌ای و من نتوانسته‌ام به تو خدمت کنم. هیچ کافر و بی‌ایمانی نمی‌تواند آنچه را که من از جدایی و دوری تحمل کرده‌ام، درک کند.
چه نویسم که چه آمد بر سرم تا تو برفتی
چه ملامت که نبردم چه قیامت که ندیدم
هوش مصنوعی: چه بنویسم از آنچه بر من گذشته است وقتی تو رفتی؟ چه سرزنشی می‌توان به خودم کرد وقتی که چیزی نبود که با آن مقابله کنم؟ چه حوادثی را ندیدم که بر من بگذرد؟
آفتابی تو و چون ذرّه سرآسیمه بماندم
در پَی ات بس که بلافایده چون سایه دویدم
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی و من همچون گُرده‌ای سرمست در پی تو مانده‌ام، چقدر بیهوده مانند سایه دنبالت دویده‌ام.
در کشیدم ز همه خلقِ جهان سر به خجالت
که به دعوی زهمه خلق جهانت بگزیدم
هوش مصنوعی: من از همه مردم دنیا شرمنده‌ام، زیرا به خاطر ادعای خودم، از میان همه خلق دنیا تو را انتخاب کرده‌ام.
لاجرم هر که به من می رسد انگشتِ ملامت
می کشد در من ازین زهرِ ملامت که چشیدم
هوش مصنوعی: هر که به من نزدیک می‌شود، مرا سرزنش می‌کند به خاطر اینکه من طعم تلخ ملامت را چشیده‌ام.
هم چنان در سرم آشوبِ تمنّایِ وصال است
تا نگویی که به کلّی ز تو امیّد بریدم
هوش مصنوعی: در دل من همچنان آشفتگی و میل به رسیدن به تو وجود دارد، تا آنجا که نخواهی بگویی که به طور کامل از تو ناامید شده‌ام.
مِهرِ دیرینه محال است که ازجان به در آید
سخنِ معتبرست این مثل از هر که شنیدم
هوش مصنوعی: دوستی و محبت قدیمی هرگز از دل انسان فراموش نمی‌شود. این سخن را از افراد معتبر بارها شنیده‌ام.
هرگز اندیشه نکردم ز سرِ دستِ چو سیمت
که به غیرت سرِ انگشتِ تحیّر نگزیدم
هوش مصنوعی: هرگز به این فکر نکردم که از سر انگشت تحیرم و به خاطر زیبایی تو، نتوانستم به چیزی غیر از تو توجه کنم.
عاقبت رفتی و پیوند بریدی ز نزاری
من هم از اوّلِ عهد آخرِ این کار بدیدم
هوش مصنوعی: در نهایت تو رفتی و ارتباطت را با من قطع کردی، من هم از ابتدا تا پایان این ماجرا، این سرنوشت بد را پیش‌بینی کرده بودم.