گنجور

شمارهٔ ۸۳۳

هزار شکر که خود را امیدوار بدیدم
شراب در سر و سر در کنارِ یار بدیدم
میانِ مجمعِ یاران به کامِ دل بنشستم
بهشتِ نقد به دنیا در آشکار بدیدم
شرابِ وصل بنوشم چو جامِ هجر چشیدم
به دیده باز نهم گل چو زخمِ خار بدیدم
یه یک دو مه که سفر کردم آن مشقّت و محنت
به من رسید که دوزخ هزار بار بدیدم
به هر نفس که زدم در فراقِ دوست به غربت
قیامتی دگر از جورِ روزگار بدیدم
گرم قضا بگذارد دگر به چشمِ تفرّج
نظر به کس نکنم آنچ از انتظار بدیدم
چو کویِ دوست ندیدم به هیچ ملک مقامی
به هر بلاد بگشتم به هر دیار بدیدم
بتا به شکر سزد گر ز سجده بر نکنم سر
که بارِ دیگرت از فضلِ کردگار بدیدم
به حسن غرّه مشو کاین دو هفته بیش نباشد
بدین قدر که رسیدم چنین هزار بدیدم
ز نوش دارویِ لب کن علاقِ جانِ نزاری
همین دواست که نبض ش به اختیار بدیدم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هزار شکر که خود را امیدوار بدیدم
شراب در سر و سر در کنارِ یار بدیدم
هوش مصنوعی: هر هزار بار سپاس که خودم را امیدوار دیدم، چرا که در دل، شوق نوشیدن شراب و در کنار یار را احساس کردم.
میانِ مجمعِ یاران به کامِ دل بنشستم
بهشتِ نقد به دنیا در آشکار بدیدم
هوش مصنوعی: در جمع دوستانم با کمال رضایت نشستم و به وضوح خوشی‌های واقعی دنیا را دیدم که مانند بهشتی در دسترس است.
شرابِ وصل بنوشم چو جامِ هجر چشیدم
به دیده باز نهم گل چو زخمِ خار بدیدم
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از عشق و آسیب‌های ناشی از فراق است. شاعر می‌گوید که اکنون که طعم جدایی را چشیده، می‌خواهد از عشق و وصال بنوشد. او با چشمانی باز، می‌خواهد زیبایی‌ها را نظاره کند، حتی اگر زخم‌ها و دردها را هم تجربه کرده باشد. این ابیات نمادی از تلاقی عشق و درد است که در زندگی عاشقانه وجود دارد.
یه یک دو مه که سفر کردم آن مشقّت و محنت
به من رسید که دوزخ هزار بار بدیدم
هوش مصنوعی: در یکی از سفرهایم با مشکلات و سختی‌هایی روبه‌رو شدم که به قدری طاقت‌فرسا بود که تصور می‌کنم اگر هزار بار هم دوزخ را می‌دیدم، همان احساس را می‌داشتم.
به هر نفس که زدم در فراقِ دوست به غربت
قیامتی دگر از جورِ روزگار بدیدم
هوش مصنوعی: هر باری که برای دوری دوست نفس کشیدم، به نوعی دیگر از مصائب و سختی‌های زندگی در تنهایی گرفتار شدم.
گرم قضا بگذارد دگر به چشمِ تفرّج
نظر به کس نکنم آنچ از انتظار بدیدم
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت به من اجازه دهد که دیگر به تماشای دیگران نپردازم، آنچه را که از انتظار دیدم فراموش خواهم کرد.
چو کویِ دوست ندیدم به هیچ ملک مقامی
به هر بلاد بگشتم به هر دیار بدیدم
هوش مصنوعی: من به هیچ‌کجای دنیا، جایی که دوست را ببینم نیافتم، در همه جاهای مختلف سفر کردم و به هر دیاری سر زدم، اما نتوانستم کوی دوست را پیدا کنم.
بتا به شکر سزد گر ز سجده بر نکنم سر
که بارِ دیگرت از فضلِ کردگار بدیدم
هوش مصنوعی: ای معشوقه، شایسته است که اگر سرم را از سجده بر ندارم، زیرا من به لطف و بخشش پروردگار بار سنگین عشق تو را دیدم و احساس کردم.
به حسن غرّه مشو کاین دو هفته بیش نباشد
بدین قدر که رسیدم چنین هزار بدیدم
هوش مصنوعی: به زیبا رویی خود مغرور نشو، زیرا این زیبایی تنها دو هفته بیشتر دوام نخواهد داشت. من در این مدت به اندازه کافی زیبایی‌ها و نازیبایی‌ها را دیده‌ام.
ز نوش دارویِ لب کن علاقِ جانِ نزاری
همین دواست که نبض ش به اختیار بدیدم
هوش مصنوعی: با نوش داروی لب، دلم به عشق نزاری گره خورده است؛ همین داروست که نبض عشقش را در دست خودم قرار داده‌ام.