گنجور

شمارهٔ ۸۲۸

مرا که از تو میسّر نمی شود یک دم
دمی که بی تو برآید نه دم بود که ندم
خلاصه هر دم وقت است از حیات بلی
دمی که بی تو رود آن نه دم بود که عدم
من آن نی ام که خلافِ محبّتِ تو کنم
اگر سرم برود در سرِ ثباتِ قدم
من از تو راحت و شادی طمع نمی دارم
که دوستی همه سرمایۀ غم است و الم
به اتّفاقِ ملاقات قانعم از تو
به مدّتی که میسّر شود ز بیش وز کم
تو شاه بازی و اَولا به دست شاهانی
وصال تو نبود لایقِ عبید و خدم
تو سر به سیم و زرِ سد خزینه درناری
دهان تو نتوان کرد مشتبه به درم
قد ترا نتوان گفت سرو و هم نبود
به سرو بر گل و شفتالو و انار به هم
گمان نبرد کسی تا ندید چشم و لبت
که این دو مستِ ملیح اند رشکِ ترک و عجم
دم از نزاری تو بی تو بر نمی آید
از آن چنین نَفَسش آمده ست با یک دم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا که از تو میسّر نمی شود یک دم
دمی که بی تو برآید نه دم بود که ندم
هوش مصنوعی: برای من که نمی‌توانم حتی یک لحظه بدون تو را تحمل کنم، وقتی که لحظه‌ای بدون تو بیفتد، دیگر آن لحظه حساب نمی‌شود.
خلاصه هر دم وقت است از حیات بلی
دمی که بی تو رود آن نه دم بود که عدم
هوش مصنوعی: زندگی هر لحظه فرصتی است، اما لحظه‌ای که بدون تو بگذرد، واقعاً لحظه‌ای نیست و به حساب نمی‌آید.
من آن نی ام که خلافِ محبّتِ تو کنم
اگر سرم برود در سرِ ثباتِ قدم
هوش مصنوعی: من مانند نی هستم که هرگز بر ضد محبت تو عمل نمی‌کند، حتی اگر جانم بر سر استقامت در عشق تو برود.
من از تو راحت و شادی طمع نمی دارم
که دوستی همه سرمایۀ غم است و الم
هوش مصنوعی: من از تو هیچ انتظاری از آرامش و خوشحالی ندارم، زیرا دوستی تنها منبع غم و اندوه است.
به اتّفاقِ ملاقات قانعم از تو
به مدّتی که میسّر شود ز بیش وز کم
هوش مصنوعی: من از دیدار تو راضی‌ام، به شرطی که این دیدار در زمانی اتفاق بیفتد که به راحتی امکان‌پذیر باشد، نه خیلی زود و نه خیلی دیر.
تو شاه بازی و اَولا به دست شاهانی
وصال تو نبود لایقِ عبید و خدم
هوش مصنوعی: تو در بازی عشق بهترین هستی و ارتباط با تو برای شاهان نیز به سادگی میسر نیست، چراکه تو از مقام و منزلت بالاتری برخورداری و اعیان و اشراف نیز شایسته ی تو نیستند.
تو سر به سیم و زرِ سد خزینه درناری
دهان تو نتوان کرد مشتبه به درم
هوش مصنوعی: تو به دنبال دُر و جواهرات هستی، اما دهانت به قدری ارزشمند است که نمی‌توان آن را با طلا و نقره اشتباه گرفت.
قد ترا نتوان گفت سرو و هم نبود
به سرو بر گل و شفتالو و انار به هم
هوش مصنوعی: قد تو را نمی‌توان به سرو تشبیه کرد، زیرا هیچ کدام از درختان همچون گل، شفتالو و انار نمی‌توانند با هم به تماشا بایستند.
گمان نبرد کسی تا ندید چشم و لبت
که این دو مستِ ملیح اند رشکِ ترک و عجم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس تصور نکند که اگر به چشمان و لب‌های تو نگاه کند، این دو زیبایی خیره‌کننده‌ای دارند که باعث حسادت دیگران می‌شود.
دم از نزاری تو بی تو بر نمی آید
از آن چنین نَفَسش آمده ست با یک دم
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که به یاد تو هستم و به عشق تو دمی بر نمی‌آید. نفس من با یاد تو زنده است و تنها با یک نفس شوق تو را حس می‌کنم.