گنجور

شمارهٔ ۸۲۶

منم که قبلۀ جان با جمالت آوردم
همین که نامِ تو گفتند حالت آوردم
ترا ندیده هنوز آشنا بدم یعنی
که عشق روز ازل بر جمالت آوردم
به حکمِ شرع مرا با تو بر دلی دعوی ست
که تن ز چاهِ زنخ دان به خالت آوردم
ضعیف گشتم و با خاطرم نطق زد عشق
بدیهه گفت کنون با کمالت آوردم
میانِ صبر و خیالت مقالتی شد و من
ز جانبین سخن با وصالت آوردم
به پیشِ دشمنِ من گفته ای که من باری
ز دوستیِ فلانی ملالت آوردم
نخست روز که گفتی نزاری آن تو نیست
یقین نبودم و شک بر محالت آوردم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم که قبلۀ جان با جمالت آوردم
همین که نامِ تو گفتند حالت آوردم
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که به خاطر زیبایی‌ات، جانم را به سمت تو آوردم و همین که نامت را شنیدم، به حالت عشق رسیدم.
ترا ندیده هنوز آشنا بدم یعنی
که عشق روز ازل بر جمالت آوردم
هوش مصنوعی: من هنوز تو را ندیده‌ام، اما احساس نزدیکی به تو دارم؛ این یعنی اینکه عشق من به زیبایی تو از آغاز خلقت وجود داشته است.
به حکمِ شرع مرا با تو بر دلی دعوی ست
که تن ز چاهِ زنخ دان به خالت آوردم
هوش مصنوعی: به موجب قوانین و اصول مذهبی، من ادعایی در دل دارم که از درد و رنج و شخصیت تو به وجود آمده است.
ضعیف گشتم و با خاطرم نطق زد عشق
بدیهه گفت کنون با کمالت آوردم
هوش مصنوعی: من ضعیف شدم و در دل خود با خود عشق سخن گفت. عشق به طور ناگهانی گفت که حالا با کمال و زیبایی‌ات به حضورم آوردم.
میانِ صبر و خیالت مقالتی شد و من
ز جانبین سخن با وصالت آوردم
هوش مصنوعی: در میان صبر و خیال تو، گفتگویی رخ داد و من از هر دو سو، سخن را با یاد تو به میان آوردم.
به پیشِ دشمنِ من گفته ای که من باری
ز دوستیِ فلانی ملالت آوردم
هوش مصنوعی: به دشمن من گفته‌ای که من از دوستی فلانی ناراحت و دلزده شده‌ام.
نخست روز که گفتی نزاری آن تو نیست
یقین نبودم و شک بر محالت آوردم
هوش مصنوعی: در ابتدا که تو گفتی من خیانتکاری نیستم، به راستی به این حرفت باور نداشتم و در دل به امکان ناپذیری این ادعا شک داشتم.