شمارهٔ ۸۲۵
شبانِ تا به سحر گردِ شهر می گردم
کسی نکرد ازین بی خودی که من کردم
به اختیار گدا دل به پادشاه دهد
به دستِ خود چه بلا با سر خود آوردم
غم نمی خورد آن کس که در محبّتِ او
هزار شربتِ خونابۀ جگر خوردم
به دشمنم چه توقّع که بی گناه از دوست
نمی کنم گله امّا بسی بیازردم
خجل نمی شوم از طعنۀ فسرده دلان
به زمهریر نمی باشدی عجب سردم
دلی چو آهن و چشمی چو سنگ می نگرید
که زخمِ تیرِ ملامت نمی کند دردم
به بازداشتن از کویِ دوست رغمِ مرا
رقیب دعویِ دفعی دگر کند هر دم
مگر وقوف ندارد که من به خلوتِ او
چنان روم که نبیند مگر صبا گردم
مخالفان به جفا گر مبالغت بکنند
اگر وفا نکنم عهدِ دوست نامردم
نمی توانم از او بازگشت اگر کارم
به جان رسد که به خونِ دلش بپروردم
به اعتقاد نزاری که بر نگردم ازو
وگر رضا دهد از اعتقاد برگردم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبانِ تا به سحر گردِ شهر می گردم
کسی نکرد ازین بی خودی که من کردم
هوش مصنوعی: من تا صبح در خیابانهای شهر میچرخم و در این بیخود بودنم هیچکس توجهی به من نمیکند.
به اختیار گدا دل به پادشاه دهد
به دستِ خود چه بلا با سر خود آوردم
هوش مصنوعی: به خواست خودم دل را به پادشاه میسپارم؛ اما نمیدانم چه مصیبتی با دست خود بر سر خود آوردهام.
غم نمی خورد آن کس که در محبّتِ او
هزار شربتِ خونابۀ جگر خوردم
هوش مصنوعی: کسی که در عشق او بارها درد و رنج را تحمل کرده، دیگر غم نمیخورد.
به دشمنم چه توقّع که بی گناه از دوست
نمی کنم گله امّا بسی بیازردم
هوش مصنوعی: از دشمنم چه انتظاری میتوان داشت، وقتی که من از دوستان بیگناه خود نیز شکایتی نمیکنم، اما در هر حال، بسیار دیگران را آزار دادهام.
خجل نمی شوم از طعنۀ فسرده دلان
به زمهریر نمی باشدی عجب سردم
هوش مصنوعی: من از نیش زبانی افرادی که دلشان یخ زده خجالت نمیکشم، زیرا از سرما دور نیستم و واقعاً احساس سردی میکنم.
دلی چو آهن و چشمی چو سنگ می نگرید
که زخمِ تیرِ ملامت نمی کند دردم
هوش مصنوعی: دلش مانند آهن و چشمانش مانند سنگ است و به خاطر زخم تیر انتقادها احساس درد نمیکند.
به بازداشتن از کویِ دوست رغمِ مرا
رقیب دعویِ دفعی دگر کند هر دم
هوش مصنوعی: رقیب من هر بار به گونهای دیگر سعی میکند تا مرا از دیدار و نزدیک شدن به دوست بازارد.
مگر وقوف ندارد که من به خلوتِ او
چنان روم که نبیند مگر صبا گردم
هوش مصنوعی: آیا نمیداند که من به فضای خصوصی او چطور میروم تا او مرا نبیند، مگر اینکه مانند نسیمی شوم؟
مخالفان به جفا گر مبالغت بکنند
اگر وفا نکنم عهدِ دوست نامردم
هوش مصنوعی: اگر دشمنان با ناسپاسی و بددلی رفتار کنند، اگر من به وعده دوستی وفا نکنم، بیشک مردی نامرد و بیوفا هستم.
نمی توانم از او بازگشت اگر کارم
به جان رسد که به خونِ دلش بپروردم
هوش مصنوعی: نمیتوانم از او دل بکنم، حتی اگر به جانم آسیب برسد، چرا که عشق و علاقهام به او به اندازهای عمیق است که از دل رنجهای خود او را پروراندهام.
به اعتقاد نزاری که بر نگردم ازو
وگر رضا دهد از اعتقاد برگردم
هوش مصنوعی: من به این باور رسیدهام که هیچگاه از آنچه به آن ایمان دارم، پشت نخواهم کشید، حتی اگر بخواهد که راضی باشم و از این ایمان دست بکشم.

حکیم نزاری