گنجور

شمارهٔ ۸۲۳

شبِ فراق که بی رغبتی سفر کردم
نبود فایده هر چند من حذر کردم
به اختیار نکردم ز خدمتِ تو سفر
بلی ضرورتِ تکلیف بود اگر کردم
ز سوزِ سینه به هر منزلی که بگذشتم
به خونِ دل ز رهِ دیده خاک تر کردم
سزا بداد مرا گوش مال فرقت تو
به یک دو هفته که از خدمتت سفر کردم
دمی ز فکرِ تو خالی نبوده ام والله
گمان مبر که مگر با تو دل دگر کردم
سخن به نامِ تو گفتم اگر سخن گفتم
نظر به رویِ تو کردم اگر نظر کردم
صبا به گردِ من اندر مراجعت نرسد
سمندِ توسنِ شوق ترا چو بر کردم
به زخمِ تیرِ ملامت سپر نیندازم
چو تیغ سینه به پیش بلا سپر کردم
کفایت است جنونِ مرا ملامتِ خلق
که من به سعیِ ملامت بسی بتر کردم
مرا نزاریِ دیوانه خوان و ننگ مدار
که نامِ عقل به دیوانگی سمر کردم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبِ فراق که بی رغبتی سفر کردم
نبود فایده هر چند من حذر کردم
هوش مصنوعی: در شب جدایی، بی‌میل و رغبت به سفر رفتم و متوجه شدم که این کار فایده‌ای ندارد، حتی اگر سعی کنم از آن دوری کنم.
به اختیار نکردم ز خدمتِ تو سفر
بلی ضرورتِ تکلیف بود اگر کردم
هوش مصنوعی: من به میل خودم از خدمت تو دور نشده‌ام؛ بلکه اگر سفر کردم، به خاطر ضرورت وظیفه‌ای بود.
ز سوزِ سینه به هر منزلی که بگذشتم
به خونِ دل ز رهِ دیده خاک تر کردم
هوش مصنوعی: به خاطر درد درونم، هر جایی که گذر کردم، از شدت احساساتم چشمانم را پر از اشک کردم و دل خود را غمگین نمودم.
سزا بداد مرا گوش مال فرقت تو
به یک دو هفته که از خدمتت سفر کردم
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی و دوری از تو، حتی دو هفته‌ای که از خدمتت دور هستم، به شدت ناراحتم و گوش‌به‌زنگ هستم.
دمی ز فکرِ تو خالی نبوده ام والله
گمان مبر که مگر با تو دل دگر کردم
هوش مصنوعی: هرگز لحظه‌ای از فکر تو دور نبوده‌ام و باور نکن که قلبم را به کسی غیر از تو سپرده‌ام.
سخن به نامِ تو گفتم اگر سخن گفتم
نظر به رویِ تو کردم اگر نظر کردم
هوش مصنوعی: اگر حرفی زدم، آن را به نام تو گفتم و هرگاه نگاهی کردم، به چهره زیبا و دل‌انگیز تو توجه داشتم.
صبا به گردِ من اندر مراجعت نرسد
سمندِ توسنِ شوق ترا چو بر کردم
هوش مصنوعی: نسیم ملایم به دور من نمی‌رسد، و شوق و آرزوی تو مانند سمند تندرو در دلم پرورش یافته است.
به زخمِ تیرِ ملامت سپر نیندازم
چو تیغ سینه به پیش بلا سپر کردم
هوش مصنوعی: من در برابر انتقاد و سخنان ناپسند تسلیم نمی‌شوم، همانطور که در برابر مشکلات و خطرات زندگی، سینه‌ام را سپر کرده‌ام.
کفایت است جنونِ مرا ملامتِ خلق
که من به سعیِ ملامت بسی بتر کردم
هوش مصنوعی: به اندازه‌ی کافی است که دیگران مرا دیوانه می‌دانند، زیرا من به خاطر همین سرزنش‌ها، عملاً بیشتر خود را به چالش کشیدم.
مرا نزاریِ دیوانه خوان و ننگ مدار
که نامِ عقل به دیوانگی سمر کردم
هوش مصنوعی: مرا دیوانه نخوان و به خاطر این موضوع شرمنده نشو، زیرا من به خاطر عشق و احساساتم، نام عقل را به دیوانگی تبدیل کرده‌ام.