شمارهٔ ۸۲۱
آن شب که وداعِ یار کردم
عزمِ سفر اختیار کردم
در بر همه شب لبش مکیدم
وز نی شکر اعتبار کردم
تا وقتِ نماز طوقِ گردن
زان گیسویِ مشک بار کردم
چندین مستی و بی قراری
زان نرگسِ پُر خمار کردم
بر خرمنِ گل بسی مراغه
تا روز به رغمِ خار کردم
لعلش به ستیزۀ رقیبان
دندان بزدم فگار کردم
هنگامِ رحیل بس که فریاد
از گردشِ روزگار کردم
دل خون شد و خون به سر برآمد
آن دم که ازو کنار کردم
برخاست به زیر پای او گِل
بس کز مژه خون نثار کردم
یادِ سرِ دستِ پر نگارش
جان در سرِ آن نگار کردم
دیّار ندیده ام خبر گوی
تا رحلت از آن دیار کردم
بس ناله که چون نزاریِ زار
از دردِ فراقِ یار کردم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن شب که وداعِ یار کردم
عزمِ سفر اختیار کردم
هوش مصنوعی: آن شبی که از دوست خداحافظی کردم، تصمیم به سفر گرفتم.
در بر همه شب لبش مکیدم
وز نی شکر اعتبار کردم
هوش مصنوعی: من در طول شب، لب او را به آرامی بوسه میزدم و از صدای نی شیرین، لذت میبردم.
تا وقتِ نماز طوقِ گردن
زان گیسویِ مشک بار کردم
هوش مصنوعی: تا زمان نماز، بر گردن خود، زنجیری از موهای مشکین او آویختم.
چندین مستی و بی قراری
زان نرگسِ پُر خمار کردم
هوش مصنوعی: من به خاطر آن نرگسِ زیبا و مست، مدتها مستی و بیقراری را تجربه کردم.
بر خرمنِ گل بسی مراغه
تا روز به رغمِ خار کردم
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از زحمات و تلاشهای خود برای به دست آوردن زیبایی و لذت زندگی صحبت میکند. او میگوید که در میان زیباییهای زندگی (مثل گل) با سختیها و مشکلات (مثل خار) روبهرو شده و سعی کرده که حتی با وجود این مشکلات، زیباییها را حفظ کند. به طور کلی، این جمله نشاندهنده تلاشی است که فرد برای رسیدن به خواستهها و آرزوهایش انجام میدهد، حتی اگر با چالشهایی مواجه شود.
لعلش به ستیزۀ رقیبان
دندان بزدم فگار کردم
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیت او با رقبای خود به مبارزه برخاستم و خود را در این مسیر آسیبدیده احساس کردم.
هنگامِ رحیل بس که فریاد
از گردشِ روزگار کردم
هوش مصنوعی: وقتی که آماده جدا شدن بودم، به اندازهای از چرخش و تغییرات زمان شکایت و ناله کردهام.
دل خون شد و خون به سر برآمد
آن دم که ازو کنار کردم
هوش مصنوعی: دل من به شدت ناراحت و غمگین شد و در آن لحظه که از او جدا شدم، تمام احساسات و دردهای عمیق در وجودم سر باز کرد.
برخاست به زیر پای او گِل
بس کز مژه خون نثار کردم
هوش مصنوعی: خاکی بر زیر پای او ریختم، چون از چشمانم اشک خونین بر زمین افتاد.
یادِ سرِ دستِ پر نگارش
جان در سرِ آن نگار کردم
هوش مصنوعی: به یاد سرِ دست پر از نوشتهها و آثار جان، به آن نگار توجه کردم.
دیّار ندیده ام خبر گوی
تا رحلت از آن دیار کردم
هوش مصنوعی: من هیچ کسی را ندیدهام که دربارهی سرزمینهایی که ندیدهام صحبت کند، تا زمانی که از آن سرزمینها رفتهام.
بس ناله که چون نزاریِ زار
از دردِ فراقِ یار کردم
هوش مصنوعی: خیلی ناله و زاری کردم مانند کسی که به شدت از دوری معشوقش رنج میبرد.

حکیم نزاری