گنجور

شمارهٔ ۸۱۹

به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در
لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم
دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست
اندرین صحبت از آن جان به تو بفرستادم
گر به زنجیرِ بلا بسته نبودی پایم
به دو چشم آمد می باز نمی استادم
بارها در دلم اندیشه کنم تا توبه من
چون فتادی و من آخر به تو چون افتادم
بر من از بهرِ تو بی دادِ همه خلق رواست
به قیامت بدهد قایم داور دادم
به پریشانیِ خاطر ز تو برگردم نه
جمع می باش که بر جورِ تو دل بنهادم
شور در خاطرم افکند لبِ شیرینت
ظاهر آن است که شوریده تر از فرهادم
نیست بی یادِ تو جام که بر کف گیرم
بی تو گر باده خورم زهرِ هلاهل بادم
می زنم بر سر و می گویم و می گریم زار
یادِ آن کس که نرفته ست دمی از یادم
به حدیثی که ز احوالِ نزاری پرسی
گر چه می میرم از اندوهِ تو هم دل شادم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
هوش مصنوعی: فریاد من از دوری تو به آسمان می‌رسد تا این‌که تو نگویی من از غم و اندوه تو رهایی یافته‌ام.
بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در
لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم
هوش مصنوعی: بدون تو بر روی همه مردم دنیا را بستم، اما در دل، درد و اندوه زیادی را برای خودم احساس می‌کنم.
دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست
اندرین صحبت از آن جان به تو بفرستادم
هوش مصنوعی: تو دل به عشق من دادی و هنوز هم امید داری که به وصلی برسی. در این گفت و گو، جانم را به تو فرستادم.
گر به زنجیرِ بلا بسته نبودی پایم
به دو چشم آمد می باز نمی استادم
هوش مصنوعی: اگر در زنجیر مصیبت گرفتار نبودم، با دو چشم خود می‌دیدم و هرگز نمی‌ایستادم.
بارها در دلم اندیشه کنم تا توبه من
چون فتادی و من آخر به تو چون افتادم
هوش مصنوعی: بارها در قلبم فکر کرده‌ام که چرا باید توبه کنم، اما وقتی به تو نزدیک شدم، متوجه شدم که واقعاً چگونه گرفتار عشق تو شدم.
بر من از بهرِ تو بی دادِ همه خلق رواست
به قیامت بدهد قایم داور دادم
هوش مصنوعی: برای تو، هر ستم و ظلمی که از سوی تمام مردم بر من روا داشته شود، قابل قبول است. روز قیامت، حقم را از قاضی عادل می‌گیرم.
به پریشانیِ خاطر ز تو برگردم نه
جمع می باش که بر جورِ تو دل بنهادم
هوش مصنوعی: من به خاطر نگرانی و دلشوره‌ای که از تو دارم، نمی‌توانم به جایگاه آرامش برگردم. دوری تو به قدری بر من تأثیر گذاشته که دلم را در این ناامیدی گذاشته‌ام.
شور در خاطرم افکند لبِ شیرینت
ظاهر آن است که شوریده تر از فرهادم
هوش مصنوعی: لبِ شیرین تو در یادم شور و شوق بسیاری به وجود آورده است و این نشان می‌دهد که من در این عشق و احساسات، دیوانه‌تر از فرهاد عشق‌باخته‌ام.
نیست بی یادِ تو جام که بر کف گیرم
بی تو گر باده خورم زهرِ هلاهل بادم
هوش مصنوعی: هیچ جامی بدون یاد تو برایم خوشایند نیست؛ حتی اگر باده بنوشم، مزه‌اش مانند زهر خواهد بود.
می زنم بر سر و می گویم و می گریم زار
یادِ آن کس که نرفته ست دمی از یادم
هوش مصنوعی: بغض کرده‌ام و از شدت احساس، سرم را به دیوار می‌زنم و با صدای بلند گریه می‌کنم برای کسی که حتی برای یک لحظه هم از یادم نمی‌رود.
به حدیثی که ز احوالِ نزاری پرسی
گر چه می میرم از اندوهِ تو هم دل شادم
هوش مصنوعی: اگر از احوال نزار و نگران من بپرسی، حتی اگر به خاطر اندوه تو بمیرم، باز هم دلم شاد است.